ازجمله ملتهائي كه از كوروش به بدي ياد ميكنند سكاها مي باشند كه يكي از اقوام تركان قديم بوده و در تحت حاكميت كوروش قرار نگرفته اند . متن زير از رقيه بهزادي در كتاب قومهاي كهن آسياي ميانه دربرگيرندة نكات و حقايق تاريخي است ، كه ملكه سكاها بنام تومروس فائيم بعنوان نامه به كوروش فرستاده است : اي پادشاه ، به تو نصيحت مي كنم كه دست از اين كار برداري ، زيرا معلوم نيست كه به نتيجة مطلوب دست يابي ، به فرمانروائي بر قوم خود خرسند باش و بگذار بر سرزمين خود سلطنت كنم . افسوس كه به سخنم گوش فرا نخواهي داد ، زيرا آنچه كه كمتر به & هفته نامۀ فارسهاي مقيم كانادا كه در صفحه 30-31 شماره 625خود در مقاله اي تحت عنوان " قتل كوروش كبير پس از 29 سال فرمانروايي" كشته شدن كوروش را بدست فرمانرواي آذربايجاني اعتراف كرده است اين در حاليست كه بعضي از دروغ پردازان تاريخ ايران در بعضي از سايتها و نوشته هاي خود نوشته اي را از كوروش ياد ميكنند (كوروش بزرگ: فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و موميايي به خاك بسپارند تا اجزاء بدنم ذرات خاك ايران را تشكيل دهد) حال با توجه به مقاله نوشته شده ميتوانيد به واقعيت و دروغ پردازي پان فارسها پي ببريد كوروش پس از فتح بابل ، بر آن شد با توسل به نيروي نظامي اش كه فوق العاده نيرومند بود و تاكنون شكستي را تجربه نكرده بود، ماساژت را نيز مغلوب كند. ماساژت ها در شمال شرق و غرب ايران(آذربايجان) در كرانه رود آراكس(آراز) در همسايگي قوم ايسه دونر زندگي مي كردند. مساژت ها(آذربايجانيها) بسيار ماجراجو بودند. كوروش به دلائل متعدد به سرزمين ماساژات ها لشكر كشي كرد او انگيزه هاي گوناگوني براي سركوب اين قوم داشته است . يكي پيشينه او بود.او باور داشت كه بيش از يك انسان است . و بيش از همه شانس با او بوده است و در همه جنگ ها با موفقيت به اهداف خود دست يافته است . گفتي است كه كوروش عليه هر مللتي اراده به لشكر كشي مي كرد ، انصراف او چنين تصميمي ناممكن بود و كسي نمي توانست او را از انجام اين تصميم باز دارد . حمله به ماساژت ها(آذربايجان)زماني صورت گرفت كه فرمانرواي ماساژتها (آذربايجانيها) فوت كرده بود و همسر او كه زني به نام مومي ريس تومروس بود بر آنها حكومت مي كرد به روايت هرودوت "كوروش فرستاده اي را نزد اين زن فرستاد و از او خواستگاري كرده ، تومروس گمان مي كرد كه كوروش از او خواستگاري نگرده است ، بلكه مي خواهد سرزمين آذربايجان را تصاحب كند و بر اين اساس به كوروش پاسخ منفي داد. وقتي درخواست كوروش توسط تومروس پذيرفته نشد ، عليه ماساژت ها لشكر كشي كرد.تومروس براي كوروش پيغام فرستاد كه به سرزمين خود باز گردد و فكر حمله به سرزمين آنها رااز سر خود بيرون كند . كوروش پس از مذاكره با صاحب منصبان به اين نتيچه رسيد كه در سرزمين ماساژت ها يعني سرزمين تومروس با آنان روبه رو شود. در جنگي كه صورت گرفت پسر تومروس اسير شد و تومرس از كوروش درخواست كرد كه پسرش را آزاد كند و به محض اينكه كوروش او را آزاد كرد ، پسرش خود كشي كرد.و تومرس از آن همه نيروهاي جنگجوي آذربايجاني راگرد آورد و به مقابله با كوروش فرستاد.مانند اين كشتار تاكنون در ميان بربرها(غيريوناني)سابقه نداشته است . جريان اين كشتار به اين صورت بود كه نخست طرفين از دور با كمان به سوي يكديگر به نبرد پرداختند و كاملا به يكديگر نزديك شدند.با اين كه طرفين زمان درازي با يكديگر جنگيدند، هيچ كدام از طرفين فرار اختيار نكردند،در پايان اين جنگ ماساژت(آذربايجاني)ها پيروز شدند. بخش عظيمي از سپاه پارسيان نابود شدند ودر حين اين جنگ كوروش نيز كشته شد؛ پس از آن كه بيست و نه سال پادشاه بود. تومروس مشكي را پر ازخون انسان ها جمع كرد و از ميان اجساد كشته شدگان پارسي،جسد كوروش را يافت و سر اورا در اين مشك فرو برد و با لحني سرزنش آميز چنين گفت:تو پسر مرا از من گرفتي ، من كه هنوز زنده ام و بر تو پيروز شدم .من دستور دادم كه تو را با خون سيراب كنند .
|