بؤلوم :
ثابیت یازی     یازار : تورك اوغلو
Tanner Dyyla

Merhaba sevgili Gvrvshchv

Kopyalama ve Yazanyn Yazıları Gvtvrsz Qaynaq Edinburgh Yazmaghy Avnvtmayyn





http://s2.picofile.com/file/7148218274/fc5309ccc651.jpg
بؤلوم :
دوشنبه 28 آذر 1390     یازار : تورك اوغلو


-بايد افراد خيرانديش ايراني فداكاري نموده و براي از بين بردن زبان تركي و رايج كردن زبان فارسي در آذربايجان بكوشند. مخصوصا وزارت معارف بايد عده زيادي معلم فارسي زبان بدان نواحي فرستاده، كتب و رساله ها و روزنامجات مجاني و ارزان در آنجا انتشار دهد و خود جوانان آذربايجاني بايد جانفشاني كرده، متعهد شوند تـا ميتوانند زبان تركي تكلم نكرده، به وسيله تبليغات عاقبت وخيم آن را در مغز هر ايراني جايگير كنند”(تقي اراني- مقاله آذربايجان يا يك مساله مماتي و حياتي براي ايران)

2-"اين آرزوي ايرانيانست، آرزوي همگي ماست. ما اين را به ياري خدا از پيش خواهيم برد و همه زبانها را جز فارسي از ميان خواهيم برداشت. من كه در اينجا ايستاده ام زبان مادرزادي من تركي بوده ولي همه مي دانند كه چه كوشش هايي به كار مي برم كه آن زبان از ايران برافتد. تركي برافتد، عربي برافتد، آسوري برافتد، ارمني برافتد، كردي برافتد. ارمنيان اگر از مايند بايد با زبان ما درس خوانند و سخن گويند".(نشريه پرچم - تجديد چاپ شده در سال ٢٠٠٤ ـ ١٣٨٣ وسيله انتشارات خاوران -صفحه ٨١)

3-" تنها فايده اي كه براي تدريس زبان تركي در دبستانها و رواج رسمي آن در ادارات ميتوان تصور نمود سهولت براي كودكان و مردم است زبان تركي يكي از عناصر مهم مليت بلكه مهمترين آنهاست اگر مردم آذربايجان توانستند روزنامه ي تركي بخوانند و به تركي چيزي بنويسند و شعر بسرايند  ديگر چه نيازي به فارسي خواهند داشت؟...... نگارنده با آموختن پنج دقيقه زبان تركي هم در مدرسه يا دانشگاه آذربايجان مخالفم. ميخواهم آموزش فارسي را اجباري و مجاني و عمومي نمايند و وسائل اين كار را فراهم آورنبراي من ترديدي نيست كه بي هيچ زحمت و دردسري براي هيچ كس و مخالفتي از هيچ كجا به مقصود خواهيم رسيد، بي آنكه آذربايجانيها احساس كرده باشند بعد از پنجاه سال به زبان فارسي صحبت خواهند كردبايد حتما اينكار به دست خود آذربايجانيها صورت گيرد مطب از دو حال خارج نيست: يا آذربايجاني ايراني هست، يا نيست. اگر هست ترك نميتواند باشد.آذربايجانيان بايد خودشان پيشقدم شده و زبان ملي خود را رواج دهند تا كم كم تركي كه خارجي است برود."
(دكتر محمود افشار، "يگانگي ايرانيان و زبان فارسي"، مجله آينده، سال ١٣٧٧ ، تهران).

٤-"حاجت به تذكار نيست كه  مجاورت تمام شمال و شمال غربي ما كه بسياري از سكنه اش ترك زبانند با تركيه، قفقاز و  موجب نگراني و بلكه مخاطره است.براي متحدالجنس نمودن ايران، بهترين كارها نشر معارف فارسي و ايران است. اما آنهم نه بطوريكه محسوس شود كه ميخواهند آنها را فارس كنند اقليتهاي ما مايه ادبي و معارفي ندارند(.محمد فروغي يغما، شماره ٧ ،مهرماه ١٣٢٩ )

5-"هر كس تركي حرف مي زند افسار الاغ به سر او بزنيد و او را به آخور ببنديد".
(محسني رئيس فرهنگ استان آذربايجان)

6- اشاعت معارف و زبان پارسي علاوه بر محاسن ديگر در سياست تأثير فوق العاده مهمي دارد. وقت آن رسيده است بوسيله تبديل زبان تركي به پارسي و بسط معارف ديگر مجال ندهيم  روش ديرين را تعقيب نمايند واجب است با بودجه كافي چندين باب مدرسه مجاني تأسيس شود و فعلا پانزده نفر معلم ايران پرست، آشنا به رموز سياست و غير مانوس با زبان تركي از مركز براي مدارس فوق انتخاب شوند. و يكي از موارد مهم پروگرام مدارس اين باشد كه هيچ درسي به زبان تركي تدريس نشود".
(گزارش آموزش و پرورش استرآباد (گرگان) به وزارت داخله)

7-زبان ترك از براي از قفا كشيدن است-صلاح پاي اين زبان ز مملكت بريدن است //
بكن تَرك زبان تُرك كز تاريخ خونينش-من از خون لاله گون كوه ارس،دشت مغان دارم//
برغم آنكه با مليت ما دشمن است اي دوست-مكن منعم كه از جان دشمني با اين زبان دارم//
تو بايد عذر اين ناخوانده مهمان را از اين منزل-بخواهي، دزد را من دوست تر زين مهمان دارم//
زباني كو ندارد جز زيانكاري، ببر او را-براي قطعش از تيغ زبان خوش امتخان دارم//
رها كن يادگار دوره ننگين چنگيزي-برادركشتگي با دوره چنگيزيان دارم//
تو گر كور و كر و لال و خمش باشي از اين بهتر-كه گويي از زبان ترك و تازي اين نشان دارم//
(عارف قزويني)

8-"چند تن گمراه فرصت جو در آذربايجان-مي زنند از بهر تركي سينه در اين گير و دار//
از پي ترويج تركي خصم جان پارسي-جمله در بيگانه پروردن شده پروردگار//
حيله‌ها ورزند تا تركي بجاي فارسي- پس اسمي شدن رسمي شود در آن ديار//
ناتوان در پارسي از گفتن شعري بلند-از رو به شعر نازل تركي كنند از اظطرار//
تركي ار ره كرد در آن، پارسي بومي بود-بومي از بيگانه شومي چرا گردد فگار؟!//
من نگويم بايد از آن راند تركي را بزور-گو يكي خر زهره هم رويد ميان لاله‌زار//
ليك گويم بر “دري” تفضيل تركي نارواست-شهد نوشان را نباشد رغبتي بر زهر مار //
(رعدي آذرخشي)

9-"براي فارسي كردن مردم آذربايجان بايد كودكان خردسال ترك را از مادر و خانواده شان دور كرد و به خانواده هاي فارسي در شهرستان هاي فارسي زبان سپرد، تا بعد از بزرگ شدن به زبان فارسي صحبت كنند.... بايد تمام كارمندان ترك را از استانهاي ترك زبان به مناطق فارس فرستاده و به جايشان كارمندان فارسي زبان را به آذربايجان بياورند".(دكتر جواد شيخ الاسلامي استاد علوم سياسي دانشگاه تهران)


10-"آموزش رايگان و اجباري فارسي را بر تمام مردم ايران -‌در دل شهرها و در بطن روستاها‌ـ تعميم دهد و از جنجال عوام‌فريبان و يا بيگانه پرستاني كه با تأكيد بر تعليم زبان‌هاي قومي و يا تقويت گويش‌هاي بومي، تيشه بر ريشه‌ي اين زبان مشترك و فرهنگ تمام اقوام ايراني مي‌زنند، نهراسد و بي‌آنكه مانع فراگرفتن آن زبان‌ها و گويش‌ها در محدوده‌ي جغرافيايي متكلمانشان گردد، حتي يك روز هم از كوشيدن در راه رواج و رونق زبان فارسي باز نماند”.(نادر نادرپور، در خطاب به حاكمان ايران)

11-  تنها شعبه فرهنگستان زبان فارسي به زودي در تبريز مركز آذربايجان گشايش خواهد يافت زبان فارسي مايه‌ وحدت و انسجام و نشانگر هويت ملي ايران است،زبان فارسي آيينه‌ و حامل فرهنگ ماست. اكنون هم اصل ۱۵ اجرا مي شود و منظور از آن آموزش به زبان مادري در مدارس نيست، منظور اين است كه اقوام آزادند در خانه هاي خود به زبان خودشان حرف بزنند".(حداد عادل)

12-"آقاي رئيس جمهور، بر اساس اين زمينه سازيهاست كه سرانجام گروه پان تركيستها با بي پروايي بخود اجازه مي دهند تا نامه اي را با امضاي شماري از نمايندگان مجلس و چند فرد شناخته شده فعال پان تركيست درباره تحصيل و تدريس زبان تركي در تمامي سطوح از ابتدايي تا عالي ترين سطح دانشگاهي، ايجاد فرهنگستان زبان تركي، اختصاص يك شبكه مستقل تلويزيوني به زبان تركي و ... را به حضور جنابعالي بفرستند و بخواهند كه به خواسته هايشان پاسخ مثبت داده شود."
(پرويز ورجاوند از رهبران جبهه ي ملي و از بنيانگذاران حزب پان ايرانيست، معاون پهلبد وزير اطلاعات محمدرضا شاه- طي نامه اي خطاب به رئيس جمهور خاتمي)

13- به دستور مديران دبستان ابتدايي شرف و مدرسه راهنمايي پروين اعتصامي در روستاي مينق بخش هريس در غرب تبريز، دانش آموزان اين مدارس به هنگامي كه در كلاس، حياط مدرسه و در حضور مسئولان اين مدارس به زبان مادري خود تركي صحبت مي كنند جريمه مي شوند و موظفند اسكناسهاي ۲۰، ۵۰ و ۱۰۰ توماني را بسته به ميزان جريمه تعيين شده از سوي معلمين، ناظم و يا مدير در صندوق جريمه ها بيفكنند".(منبع: نشريه اؤيره نجي باخيشي-شماره ۴)
                                                                                                                                         
14- آمديم به سياست زباني كه دولت بايد در داخله ايران معمول و مجري دارد .... در باب دو زبان عربي و تركي دولت بيش از همه بايد در يك امر بسيار مواظب و شديدالعمل باشد.... مخصوصا مامورين او نبايد بگذارند كه هيچ روزنامه و كتاب ً و مجله  اي كه به ا ين زبانها در خارج از ايران منتشر شده... داخل كشور و در بين مردم به خصوص اطفال مدارس منتشر گردد.( عباس اقبال آشتياني، مجلة يادگار)
 
15- حكومت تهران اگر نه از نظر سياسي و اقتصادي – ولي حتما از نظر فرهنگ – آذربايجان را مستعمره خويش ميداند و اولين نتيجه سوء استفاده اين استعمار فرهنگي ، كشتن زبان و فرهنگ تركي است ...(جلال آل احمد- در خدمت و خيانت روشنفكران-فصل  روشنفكر و مساله زبان تركي
ا
گراميداشت ياد و خاطره دلخراش 66 - مين سالگرد فاجعه دهشتناك كتابسوزان در 26 آزرماه سال 1325


26 آزرماه سالروز به آتش كشيده شدن تعداد بي شماري از كتابهاي نوشته شده به زبان توركي آزربايجاني است كه گرفتار عقد و كينه اشغالگران ارتش شاهنشاهي گرديد و جلد به جلد در آتش فاشيسم سوخت.
بر اساس اسناد موجود و نيز شهادت شاهداني كه اكنون در قيد حيات هستند پس از نسل كشي هولناكي كه توسط شوونيسم فارس از 21 آزر ماه سال 1325 با سقوط حكومت ملي آزربايجان آغاز شد دهها هزار انسان تورك به همراه صدها هزار جلد كتاب توركي، بصورت دلخراشي به شهادت رسيدند!
آزاديخواهان غيور و مقاوم آزربايجاني دسته دسته بدون محاكمه اعدام و كتابهاي نوشته شده به زبان توركي پشته پشته به آتش كشيده شدند.
بر اساس اظهارات شاهدان زنده دستگاه جنايتكار رژيم آريامهري به كودكان مشتاق علم در مدارس آزربايجاني اشغالي دستور ميدهد تا با تشكيل صفهاي متعدد منتهي به خرمنهاي افروخته آتش، كتب درسي تاليف شده به زبان توركي در دوران حكومت ملي را با دست خود در آتش افكنند!
مطابق اظهارات همين شاهدان گفته مي شود كه بسياري از كودكان به دليل اجتناب از در آتش افكندن اسناد هويت ملي خود به شدت مضروب شده و يا آتش در كف دستانشان گذاشته شده است!
ميگويند در 26 آزرماه دود ناشي از سوختن كتابهاي درسي مدارس آزربايجان ، موسوم به «آناديلي»، در ميادين ساعت و دانشسراي شهر بزرگ تبريز به حدي انبوه و مرتفع بوده كه ستونهاي غليظ دود براي ساعتها از همه جاي شهر تبريز قابل رويت بوده است!
همچنين تاكيد مي شود كه منازل برخي از روشنفكران و مبارزان در اردبيل ، تبريز ،زنجان،اورمو و... به دليل مخالفت از تحويل كتابهاي توركي همراه با اعضاي خانواده هايشان به آتش كشيده شده اند.
بسياري از پدران و مادران ما شهادت مي دهند كه تا سالها بعد از آن واقعه دهشتناك اگر اتفاقا كتابي به زبان توركي آزربايجاني در خانه و يا كتابفروشي شهروندي توسط ساواك يافت مي شود وي حتما گرفتار انواعي از مصائب و شكنجه ها مي گرديد!
شدت قساوت و شقاوت ارتش اشغالگر شاهنشاهي در تقتيل،غارت و تحريق نفايس معنوي و مادي آزربايجان به حدي هولناك بوده كه گفته مي شود بسياري از كودكان مظلوم دچار انواع ناراحتي هاي روحي و رواني شده اند!

اكنون از ان فجايع خونين،وحشتناك وضد بشري 66 پاييز مي گذرد.

*****************************
ملت آزربايجان درسالگرد آن كتابسوزان فاشيتي كه كاملا مشابه كتابسوزان دوران آلمان هيتلري است به ياد هر شهيد آزاديخواه و نيز هر كتابي كه در آتش فاشيسم حاكمان پان آريانيست تهران خاكستر شده كتابي را به پيوست يك شاخه گل ميخك سرخ به رسم يادبود تقديم دوستان،آشنايان و همزبانان و نيز آزاديخواهان مي كنند.
ما خواهان ساخت بناي يادبودي براي حادثه كتاب‌سوزان ارتش شاهنشاهي در تاريخ 26 آزر 1325 هستيم.
با رفتن به آدرس https://www.facebook.com/events/225522817521164/ در اين كار فرهنگي مشاركت نماييد.}
بؤلوم :
دوشنبه 28 آذر 1390     یازار : تورك اوغلو
 
جنگ جهاني اول در تاريخ تمدن بشري عطفي محسوب مي گردد كه در طي آن بسياري از نظامهاي كهنه سياسي،اجتماعي به نظامهاي نوين تبديل شد. امپراتورهاي بزرگ به ممالكي كوچك تبديل گرديد و حكومتهاي ملّي در سطح جهان بوجود آمد.
آذربايجان نيز گرچه از ميدان اصلي جنگ يعني اروپا به دور بود ولي به دليل موقعيت ژئوپولتيكي آن از همان ابتداي جنگ صحنه تاخت و تاز قواي روس و عثماني گرديد و به سبب عوامل مختلفي از جمله اشتراكات فرهنگي جزو هواداران عثماني قرار گرفت.
گرچه تركان آذربايجان كه اكثريت قريب به اتفاق اهالي آذربايجان را تشكيل مي دادند و مي دهند در رديف هواداران عثماني ها قرارگرفتند ساكنين مسيحي آذربايجان درصف مقابل همشهريانشان در رديف متفقين دول روس و انگليس و آمريكا قرار گرفتند. اينان كه همان ساكنان ترك مسيحي آذربايجان بودند از اوايل قرن نوزدهم بر اثر تلاشهاي ميسيونرهاي غربي به آموزش زبان ارمني پرداخته و بسياري نيز از مذهب قديميشان_گريگوري_ كه مذهب شرقي بود دست كشيده بر حسب آموزش ميسيونرهاي كاتوليك, پروتستان يا ارتدوكس گرديدند. وجه ديگر تبليغات ميسيونرها ,سوق دادن مسيحيان آذربايجان به طرف قدرتهاي روس و انگليس و فرانسه بود كه اين وجه در حين جنگ جهاني اول از طرف مسيحيان آذربايجان به منصه ظهور درآمد .
همانطوري كه مي دانيد ارامنه و آشوريهاي آذربايجان و عثماني وظيفه تاريخي شان از جنگهاي صليبي تا امروز كه همان ضربه زدن به منافع هم وطنان مسلمانشان بود را با كمال جديت انجام دادند.
از سال 1909 كه روسها به بهانه عدم امنيت در تبريز تمام آذربايجان را به اشغال خود درآوردند با مناطق سرحدي آذربايجان با عثماني همسايه گرديدند. با وقوع جنگ جهاني اول و درگيري مستقيم عثماني و روسيه, دولت عثماني نتوانست حضور قواي روس در آذربايجان را تحمل كند لذا به دولت قاجاريه براي خارج نمودن روسها از آذربايجان احضار كردند. دولت قاجاريه مسأله را با روسها در ميان نهاد ولي روسها نه تنها به اين درخواست مشروع وقعي ننهادند بلكه سرفرماندهي ارتش روسيه در قفقاز تصميم گرفت واحدهاي نظامي موجود در شمالغرب را تحت عنوان (سپاه آذربايجان)به فرماندهي ژنرال چرنوزوبوف تقويت و تجديد سازمان دهد. يكي از اهداف اصلي اين نيرو حفظ تأمين محور ارتباطي جلفا_خوي_ سلماس و اورميه بود كه مسير مناسبي براي وصول به عراق امروزين و آبهاي گرم محسوب مي شد. استقرار هواداران مسيحي روسها در منطقه نيز براهميت اين كريدور افزود.
اوايل سال 1915 آذربايجان عرصه زورآزمايي قواي روس و عثماني بود. قواي عثماني به فرماندهي انورپاشا به نزديكيهاي آذربايجان آمد تا منطقه را از لوث وجود روسها پاك كند ولي در دي ماه 1294 شمسي ( اوايل سال 1915) يكصد هزارتن از سربازانش را در كوههاي الله اكبر ارضروم از دست داد و فاجعه مشهور ساري قميش به وقوع پيوست.
در بهار 1295 شمسي به تدريج تمام منطقه به اشغال روسها درآمد و آخرين تلاش عثمانيها براي اخراج روسها از آذربايجان در نبرد ديلمان (ارديبهشت ماه) به ناكامي انجاميد.
با ورود آشوريهاي عثماني كه در آذربايجان (جيلو) ناميده مي شوند به معادلات نظامي منطقه و اعلان جنگ رسمي به دولتشان عثماني , مقاومت جيلوها در برابر سپاه عثماني ديري نپاييد. اينان كه با پشتيباني قواي روس عليه عثماني قيام كرده بودند اينبار نيز دست به دامن آنها شده و به آذربايجان گريختند. دهها هزار مرد و زن و كودك جيلوها خسته و گرسنه از منطقه حكاري گريخته و به اورميه و سلماس آمدند.
ورود اين قوم ناخوانده و گرسنه به آذربايجان آنهم در شرايط جنگ عالمگير براي آذربايجانيان سربار عظيمي شد ولي عليرغم اين, مردم آذربايجان علاوه بر فراهم كردن شرايط مساعد زيستي به آنان تمام نان و مسكن خودشان را با آنها تقسيم كردند ولي جيلوها جواب اين كمكها و نوع پروريها را با كشت و كشتار و خون و گلوله به خوبي پس دادند كه اسناد فراوان اين جنايات در متن كتاب آمده است.
تا وقوع انقلاب اكتبر 1917 روسيه و خروج روسيه از جنگ جهاني و بالتبع از آذربايجان , روسها و جيلوها با همكاري هم در سوزاندن بازارها و كشتار مردم از هيچ گونه كوششي فروگذار نمي كردند پس از خروج روسها از آذربايجان ,متفقين با مسلح كردن جيلوها آنها را در قالب 6 گردان ( 4 گردان آشور 2 گردان ارمني ) با 4 آتشبار و 300 سوار و يك گروهان مسلسل با فرماندهي عالي افسران روسي و انگليسي و فرانسوي در مقابل آذربايجانيان و عثمانيان قرار دادند.
ارتش مسيحي با كشتار سه روزه مردم اورميه در 22 فوريه 1918 تسلط خويش بر غرب آذربايجان را اعلام كرد. مارشيمون رهبر روحاني و ملي جيلوها براي تقويت قواي سوار خود به نزد سيميتقو كه متفق انگليسي ها محسوب مي شد امد ولي وي در 16 مارس 1918 در كهنه شهر بدست سيميتقو كشته شد و دوباره كشتار مردم اورميه و ديلمان و كهنه شهر از سرگرفته شد. در طي چند ماه بيش از يكصد هزار آذربايجاني شهيد شدند.
آندرانيك نيز با بيست و پنج هزار ارمني به خوي حمله كرد تا با اتصال به جيلوها و از آنجا انگليسي ها نقشه تاسيس ارمنستان بزرگ را عملي كند كه اين عمل با مجاهدتهاي آذربايجانيان در خوي و قواي عثماني نافرجام ماند.
با ورود قواي عثماني به آذربايجان ,با هدايت انگليسي ها دهها هزار ارمني و آشوري به جنوب درياچه اورميه و از آنجا همدان پايگاه انگليسي ها گريختند. انگليسي ها آنها را در اردوگاههايي در شمال بغداد جاي دادند.
مسيحيان آذربايجان پس از ماجراجويي هاي فراوان به دنبال عفو عمومي به اورميه و سلماس بازگشتند.
تراژدي قتل عام آذربايجانيان در دو سوي ارس در اوايل قرن بيستم با به سلطنت رسيدن رضا خان و دشمني ديرينه وي با تركان آذربايجان در تاريكي سنگين فرو رفت و بجز چند كتاب تاريخ شهرها هيچ كتاب و نويسنده اي به اين موضوع مهم نپرداخت و نسل بعدي به كلي از فاجعه جيلولوق بي خبر گرديد.

 

دكتر توحيد ملك زاده ديلمقاني

بؤلوم :
دوشنبه 28 آذر 1390     یازار : تورك اوغلو
شهرستان سراب
شهرستان سراب

اطلاعات كلي
كشور آذربايجان


مركز سراب (شهر)
سال شهرستان شدن ۱۳۲۷[۱]


مردم
جمعيت ۱۳۲٬۰۹۴ نفر[۲]
زبان‌هاي گفتاري تركي آذربايجاني
مذهب شيعه
جغرافياي طبيعي
مساحت ۳٬۴۵۲ كيلومتر مربع
داده‌هاي ديگر
پيش‌شماره تلفني ۰۴۳۱


شهرستان سراب به مركزيت شهر سراب در استان آذربايجان شرقي ايران قرار دارد.

محتويات

 
  • ۱ تاريخ سراب
  • ۲ موقعيت جغرافيايي
  • ۳ آب وهوا
  • ۴ جمعيت
  • ۵ گويش و زيان
  • ۶ تقيسمات كشوري


شهرستان سراب تاسال۱۳۲۴ازبخشهاي تابعه اردبيل بوده امادراين سال به شهرستان درجه ۳و۷دهستان و۱۸۰آبادي تبديل گرديدو بعدها دهستان بزقوش (شهرستان ميانه)ازآن جداگشته‌است.سراب نامش دركتاب حدودالعام (سال۳۷۲هجري قمري)جغرافي دانان عرب به نامهاي سرآو- سراره ازاين شهريادشده‌است.و بدليل اينكه برسرراه ابريشم قرار داشت از قديم الايام موردتوجه بوده‌است. مردم سراب در سال۲۲ هجري بر ضد اعراب به مبارزه برخاسته و بعد از از فتح اعراب به اجبار به دين اسلام گرويدندبه قول ابن نديم بابك خرم دين دوران نوجواني خودرادرسراب گذرانيده، و ناصرخسرووقبادياني نيزدر سفرنامه خودازسراب ياد كرده‌است.

سراب درحمله مغول درسال۶۱۷هجري آسيب فراوان ديد، قتل وغارت مغولان اين شهررا ويران كردو جنگ شاه عباس و خليل پاشادر صحراي سراب رخ داده‌است. درسال۱۰۳۴هجري قمري بيماري وبا جان گروه كثيري ازمردم سراب را گرفت. ودرسال ۱۲۰۵هجري قمري به دستورآقامحمدخان سراب راويران كردند.درسال ۱۲۴۲هجري قمري نيز فتحعلي شاه مدتي براي تدارك جنگ باروس درسراب به سربرد.

صادق خان شقاقي از روستاي اسب فروشان(كه در قلعه بيجند مستقر بود) شهرستان سراب پس از مرگ آقا محمد خان از براي فتح ايران برآمد تا قزوين را فتح كرد ولي در قزوين از فتحعلي شاه قاجار شكست خورد.

موقعيت جغرافيايي 

شهرستان سراب با مساحت ۳۵۶۰كيلومترمربع درجنوب شرقي استان آذربايجان شرقي واقع گرديده‌است.اين شهرستان ازشمال به شهرستان‌هاي مشكين شهروهريس - ازشرق به استان اردبيل - ازجنوب به شهرستان ميانه و ازغرب به شهرستان بستان آباد محدوداست. ارتفاع اين شهرستان از سطح دريا ۱۶۵۰متر مي‌باشد.مساحت شهرستان سراب ۶/۷درصدكل مساحت استان راتشكيل مي‌دهدكه ازاين لحاظ دررده ششم قرار دارد. براساس آخرين تقسيمات كشوري داراي دوبخش (مركزي ومهربان) ۹ دهستان و۴ نقطه شهري به نامهاي سراب- مهربان- شربيان ودوزدوزان مي‌باشد.تعدادآباديهاي داراي سكنه شهرستان ۱۲۸مي باشد.


آب وهوا 

شهرستان سراب بواسطه قرارگرفتن ما بين دو رشته كوه بزقوش در جنوب و ارتفاعات سبلان درشمال داراي آب وهوايي سردوكوهستاني است كه در تابستان معتدل ودرزمستان‌ها داراي آب و هواي سرد مي‌باشدويكي ازنقاط سردسيركشور به شمارمي رود. تعداد روزهاي يخبندان در سراب بطور متوسط۱۵۰ تا ۱۴۸روزدرسال مي‌باشد.مقداربارندگي سالانه از ۲۵۰ ميلي‌متر در نقاط پست تا ۴۸۰ ميلي‌متر در ارتفاعات متغير مي‌باشد، محدوده شهرستان سراب به جزء درقسمتي كوچك ارمنتهي اليه شرق خود كه آبخيز اصلي رودخانه آجي چاي است، نزولات جوي جاري شده در سطح اين شهرستان از طريق ۱۰ شاخه اصلي به سمت آجي چاي سرازيروتوسط آن ازمنطقه خارج مي‌شود.مهمترين رودخانه‌هاي جاري درمنطقه عبارتنداز سوين - آغميون - پسلر وتاجياركه ازدامنه‌هاي سبلان سرچشمه مي‌گيرندوازشمال به جنوب جريان مي‌يابند و رودخانه وانق چاي از كوههاي بزقوش سرچشمه گرفته ودرجنوب سراب باپيوستن به ساير رودخانه‌ها، آجي چاي راتشكيل مي‌دهدودرمنطقه مهربان رودخانه ارزنق به آنها ملحق مي‌شود. رويهمرفته شهرستان سراب يكي ازمناطق نسبتاً پرآب استان به شمارمي رود وعلاوه برآبهاي سطح الارضي تعداد ۱۳۵ حلقه چشمه وقنات نيزدرمنطقه وجوددارد.بايدمتذكرشدبه دليل خشكسالي سالهاي اخير تعدادي از اين چشمه‌ها و قنات‌ها خشك شده‌اند. بالغ بر۱۸۰۰حلقه چاه عميق ونيمه عميق نيزدرسطح شهرستان وجود دارد.كه درفصل برداشت آب (فصل زراعي) جمعا ۱۶۸ميليون مترمكعب آب ازمنابع زيرزميني دراين شهرستان براي مصرف درامركشاورزي برداشت مي‌شودكه به لحاظ وقوع خشكسالي در برخي نقاط ارتفاع آبهاي زيرزميني حتي تا۲۰متركاهش يافته‌است. اين شهرستان با زمين هموار و حاصلخيز از نظر كشاورزي مستعد مي‌باشد. كشت محصولات كشاورزي زير از عموميت بيشتري برخوردار است. گندم، سيب زميني، سبزيجات، حبوبات و باغهاي سيب، گلابي، گردو و زردآلو از شهرت خاصي برخوردار است.

جمعيت 

جمعيت شهرستان سراب براساس آمارگيري نفوس ومسكن سال ۷۵تعداد۱۴۸۸۳۱نفرمي باشدكه تعداد ۵۵۰۲۵ نفريعني ۳۷٪درنقاط شهري و۹۲۷۰۷يعني ۶۳٪ درنقاط روستايي ساكن بوده اندامابراساس توزيع كالابرگ مرحله يازدهم تعداد جمعيت شهرستان ۱۴۷۷۱۳نفربوده‌است.[نيازمند منبع]

گويش و زيان

مردم اين شهرستان به تركي آذربايجاني سخن مي‌گويند.

تقيسمات كشوري 

  • بخش مركزي شهرستان سراب
    • دهستان ابرغان
    • دهستان آغميون
    • دهستان حومه
    • دهستان رازليق
    • دهستان صائين
    • دهستان ملايعقوب
    • دهستان بيجند
    • دهستان قلعه جوق
    • دهستان ناراب
    • دهستان اندراب
    • دهستان مان قوتاي
    • دهستان عسگرآباد
    • دهستان ويني
    • دهستان سهزاب

شهرها: سراب

  • بخش مهربان
    • دهستان اردلان
    • دهستان آلان برآغوش
    • دهستان شربيان
بؤلوم :
یکشنبه 27 آذر 1390     یازار : تورك اوغلو


سه گنبد اروميه


اگر اين روزها گذارتان به اروميه افتاد، مي توانيد سري به برج دوار اين شهر بزنيد كه مردم آن را با نام سه گنبد مي شناسند. اين آرامگاه در سال 580قمري در جنوب شرقى اروميه ساخته شده و در مركز بافت قديمي شهر قرار دارد. يعني درست در يكي از كوچه‌هاي منشعب از خيابان استاد برزگر.سه گنبد يكي از بناهاي باقي مانده از دوران سلجوقي است كه به شكل استوانه با دو نوع مصالح سنگ و آجر ساخته شده است.

 

قطر بنا 5 متر و ارتفاع آن 13 متر است و برخى از مورخين عقيده دارند كه اين بنا به جاى آتشكده‌اى از دورهٔ‌ ساسانى احداث شده است، ولى هيچ‌گونه سند معتبرى مبنى بر صحت ادعاى خود ندارند.

طبقه اول اين مقبره دو طبقه‌اي، سردابه اي است كه به وسيله پوششي از طبقه دوم جدا مي شود. سقف اصلي گنبد و ديوارهاي آن به طور كامل سالم و برجا است. طبقه دوم هم مثل ساير مقبرهاي دوره سلجوقي برروي سردابه ساخته شده است.

سه گنبد اروميه

تزئينات سردر ورودي مقبره با خط كوفي تزئين شده كه با توجه به زمان ساختمان و مشابهت بنا با ساير مقابر دوره سلجوقي چنين به نظر مي‌رسد كه مقبره يا برج سه گنبد به احتمال زياد محل دفن يكي از بزرگان دوره سلجوقي باشد.

براساس بررسي‌هاي انجام شده بر روي كتيبه پيرامون سر در مقبره در سال 1367، نام پادشاهان" شيشقاط المظفري اطال الله بقائه" خوانده شد كه احتمال مي‌رود نام شخصيت‌هاي مدفون در اين مكان باشد. فرم بنا و شباهت آن با برج علاءالدين ورامين و مقابر ديگر زمان سلاجقه، دليل گويائي براي اين موضوع است كه بناي سه گنبد يكي از مقابر آن دوره است.

سه گنبد اروميه

طبق اين كتيبه اين بنا به دستور يكي از امراي سلجوقي به نام شيث قاطه المظفري ساخته شده است. معماري اين بنا شباهت زيادي به قبرهاي قرن ششم هجري قمري بخصوص قبرهاي مراغه و ساير مقبره هاي دوره هاي سلجوقي دارد.بد نيست بدانيد كه در عصر سلجوقي، سير تحول آرامگاه سازي دوره اسلامي ايران، روندي رو به رشد و ترقي در پيش گرفت. تركان سلجوقي موفق شدند كه يك حكومت نمونه تورك را خلق و ارائه كنند و در اين ميان نقش اصلي بر عهده وزيران بزرگ تورك آل سلجوق چون خواجه نظام الملك طوسي بود.

سه گنبد اروميه

مساجد جامع و بناهاي آرامگاهي عصر سلجوقي مهمترين نمونه‌هايي هستند كه نشان گر تعالي هنر و معماري اين دوره هستند. در ميان بناهاي آرامگاهي نيز برج‌ها از مهمترين گونه اين بناها به شمار مي‌روند. مقصود از برج، آن دسته از بناهاي آرامگاهي است كه به صورت منفرد با طرح‌ هاي استوانه اي، مكعبي، چند ضلعي و گاه پره دار با پوشش گنبدي از نوع دايره كم خيز و رك ساخته شده و سابقه طولاني در معماري توركي را دارد.

احتمال مي‌ود تشابه ظاهري اين دسته از بناها با برج‌هاي حصارهاي دفاعي سبب نامگذاري آن‌ها به برج شده است. اين دسته از آرامگاه‌ها از جمله بهترين نمونه‌هاي آرامگاهيتورك هستند كه تا كنون به همراه تزئينات هندسي و كتيبه‌هاي تاريخي سالم بر جا مانده‌اند.

بؤلوم :
شنبه 26 آذر 1390     یازار : تورك اوغلو


مختصات: شرقي′۲۹°۴۸ شمالي′۴۰°۳۶ (نقشه)

زنجان

Zanjan street.jpg


بزرگراه ۲۲ بهمن زنجان
اطلاعات كلي


استان زنجان
شهرستان زنجان
بخش بخش مركزي
نام(هاي) ديگر زنگان
نام(هاي) قديمي شهين، خمسه[۱][۲]
مردم
جمعيت ۳۴۹٬۸۰۱ نفر
زبان‌ گفتاري تركي آذربايجاني
مذهب شيعه، ساير مذاهب(تعداد كم)
جغرافياي طبيعي
ارتفاع از سطح دريا متوسط ۱٬۶۶۳ متر
آب‌وهوا
ميانگين دماي سالانه ۱۱ درجه
ميانگين بارش سالانه ۲۹۸ ميليمتر
روزهاي يخبندان سالانه ۱۱۵ روز
اطلاعات شهري
شهردار ناصر موسوي
ره‌آورد چاقو، چاروق، مليله‌كاري
پيش‌شماره تلفني ۰۲۴۱
وبگاه شهرداري زنجان

زَنجان مركز استان و شهرستان زنجان در شمال غرب ايران است. اين شهر در منطقهٔ آذربايجان واقع شده[۳] و جمعيت آن برطبق سرشماري سال ۱۳۸۵، برابر با ۳۴۹٬۸۰۱ نفر بوده‌است.[۴]

نام زنجان عربي‌شده زنگان است. مردم منطقه هنوز هم تلفظ زنگان را بكار مي‌برند. شهر زنجان در دره زنجان‌چاي (از شاخه‌هاي قزل‌اوزن (سفيدرود) قرار گرفته و سر راه شوسه و راه‌آهن تهران به تبريز مي‌باشد. صنايع دستي از قبيل ورشوسازي و نقره‌سازي و چاقوسازي آن مشهور است.

زنجان از شمال به شهرستان طارم و خلخال و ميانه و از مشرق به ابهر و طارم و از جنوب به قيدار و زرين آباد و از غرب به شهرستان‌هاي ماه‌نشان و چاراويماق محدود است و از سطح دريا ۱۶۶۳ متر ارتفاع دارد.

ارتفاع قله سپهسالار كه در اين استان قرار دارد به ۳۳۱۸ مي‌رسد و بخش‌هاي آن عبارت‌اند از بخش مركزي، بخش زنجانرود، بخش قره پشتلو كه جمعاً ۳۲۸ پارچه آبادي دارد.

از جمله شرايطي كه فلسفه وجودي شهر زنجان را در منطقه تبيين و توجيه مي‌نمايد، وجود راه ارتباطي فلات مركزي ايران به آذربايجان در منطقه، حاكم بودن شرايط مناسب اوضاع توپوگرافي، وجود اراضي مسطح با شيب ۲٪ در منطقه كوهستاني و بالاخره لزوم مركز مبادلاتي توليدات كشاورزي و ارائه خدمات متقابل به روستاهاي حوزه نفوذ به ويژه ايالات پنجگانه مستقر در منطقه بوده‌است مي‌رساند كه اين پديده در شكل گيري شهر و محله بندي آن عامل تعيين كننده مي‌باشد.

محتويات

پيشينه

در مورد وجه تسميه شهر زنجان تاكنون نظرات گوناگوني ازسوي پژوهشگران و نويسندگان ارائه شده است. قديمي‌ترين نامي كه به اين منطقه اطلاق شده است زنديگان به معناي اهل كتاب زند (معروف‌ترين كتاب آيين زردشتي ساساني) و گان از پساوند فارسي عهد باستان است كه در دوره ساسانيان بر اين منطقه گذاشته شده است. گفته مي‌شود بناي شهر زنجان در زمان اردشير بابكان ساخته شده و در آن زمان نام شهين يعني منسوب به شاه به آن اطلاق مي شده است. از اواخر دوره قاجاريه به علت استقرار ايل خمسه فارس نام خمسه نيز بر آن نهاده شد.


حمدالله مستوفي، تاريخ‌نگار نامدار، بنياد شهر زنجان را از اردشير بابكان، سردودمان ساسانيان دانسته و نام نخستين اين شهر را شهين ذكر كرده‌است. در لغتنامهٔ دهخدا هم در سرواژهٔ شهين چنين نوشته‌: «شهين نام شهر زنگان است و معرب آن زنجان باشد و گويند اين شهر را اردشير بابكان بنا كرده‌است.»[۵].شهري بود بزرگ در ميان ري و آذربايگان، و وجه تسميه آن، مخفف زندگان يعني اهل كتاب زند است، و زنديگان زنگان شده و دال او محذوف گرديده.[۶]

بيتي از حكيم زجاجي [۷]:

ز زنگان بدان مرد روشن ضمير
دبيري سرافراز بد تيزوير

امروزه زبان مردم زنجان تركي آذربايجاني است[۸].

شهر تاريخي زنجان به لحاظ وجود مقاومتهاي مردمي و منطقه‌اي درمقابل سپاهيان اسلام از شهرهاي دشوارگشا بوده‌است، درسال ۲۴ هجري قمري به دست براء بن عازب سردار تخريب شده، كه اين محل خاستگاه اوليه بوده و در شمال شرقي شهر فعلي قرار داشته‌است. آثار و بقاياي نخستين استقرار شهر كه دراصطلاح كهن‌دژ ناميده مي‌شود تا سال ۱۳۰۰ هجري شمسي پا برجا بوده و در جريان ساختمان (خيابان فرهنگ) تسطيح شده‌است. قبرستان شهر در حد جنوب شرقي محل استقرار و در داخل حد طبيعي سيلاب شرق شهر منطبق بر (خيابان امام) فعلي تا (فدائيان اسلام) بوده‌است.

در احياء مجدد و گسترش آن، در اوايل دوران اسلامي، شهر اندكي به طرف غرب استقرار نخستين، در ساحل چپ سيلاب قديمي كه امروزه منطبق بر خيابان استانداري است كشيده شد، برجستگي كهن دژ اين دوره در محله فعلي (نصرالله خان) بوده كه در سال ۱۳۴۰ تسطيح و محل آن به دبيرستانهاي دخترانه تبديل شده‌است.

گسترش شهر در اين دوره به طرف شرق محل مورد بحث كه اراضي شهري قابل استفاده در شهرسازي بوده، امتداد يافت. حمدالله مستوفي درنزهة القلوب دور باروي شهر را ده هزار گام ذكر نموده كه در حدود ۵/۴ كيلومتر است و از قلعه كنوني شهر اندكي بزرگ‌تر بوده به طوري كه دامنه استقرار تا حد سيلاب شرقي كشيده شده‌است. قول حمدالله مستوفي يافته‌هاي باستان‌شناسي مطابقت دارد چنان كه در اراضي شرقي خارج از ديوار قلعه، آثار قرن شش هجري قمري در عمق ۲ متري ازكف معابر فعلي قرار گرفته و قابل رؤيت است.

كتاب صورالاقاليم از مزار اكابر و اولياء وجود درشهر، قبور شيخ اخي فرج زنگاني و استاد عبدالغفار سكاك و عيسي كاشاني را نام برده‌است.

اين شهر براي بار دوم در پاييز سال ۶۲۸ هجري قمري در فتنه مغول تخريب شده و شدت آن به حدي بود كه شهر براي مدتي از قيد حيات ساقط شد. به ويژه انتخاب سلطانيه به پايتختي در دوران ايلخاني و گسترش شهر مزبور در ايام حكومت غازان‌خان و خدابنده و اولجايتو در اواخر قرن هفتم هجري قمري، به علت نزديكي اين دو شهر، در متروكه شدن شهر زنجان عامل تعيين كننده‌اي بود، به عبارت ديگر در تمام ايام شكوفايي شهر سلطانيه، شهر زنجان به حالت نيمه ويران باقي مانده‌است.

Zanjan, Khayam Street.JPG

سلطانيه پس از برچيده شدن حكومت ايلخاني به قول دونالد ويلبر «به علت اينكه شهر درراستاي راههاي تجارتي قرار نداشت و عدم جاذبه‌هاي شهري در آن سريعتر از آنچه كه آبادشده بود، تخريب و متروك گرديد». كه خود دليل قاطعي براي توسعه شهر زنجان بوده‌است. اين شهر مجدداً توسعه يافته و از طالع بد براي بار سوم در نيمه دوم قرن هشتم هجري قمري با يورش وحشيانه تيمور لنگ مواجه و پس ازقتل عام اهالي به طور مكلي با خاك يكسان شد.

كلاويخو سفير پادشاه اسپانيا در دربار ميرانشاه از نوادگان تيمور در نيمه اول قرن نهم هجري در سفرنامه خود، قسمت اعظم شهر زنجان راغير مسكون و مخروبه ذكر نموده و حصار شهر را غير قابل تعمير دانسته و مي‌نويسد: «درشب هنگام به محلي رسيديم كه به زنجان معروف است و بيشتر قسمت‌هاي اين شهر غير مسكون است اما گويي كه در گذشته اين شهر يكي از بزرگ‌ترين شهرهاي ايران بوده‌است. اين شهر در دشتي در ميان دو كوه بلند كه لخت و خالي از جنگل هستند قرار دارد. ما ديديم كه حصار شهر ديگر قابل تعمير نيست اما در داخل حصار هنوز خانه‌ها و مساجد بسياري همچنان استوار و پابرجا بودند و در خيابانهاي آن نهرهايي مي‌گذشت اما همه اينها اينك خشك و بي‌آب هستند.»

شاردن سياح فرانسوي كه به سال ۱۶۷۲ ميلادي از شهر زنجان بازديد نموده مي‌نويسد: «هنوز در حوالي يك مايل و بيشترآثارو بقاياي مخروبه مشاهده مي‌شود».

موارد ديگري از اين مقولات بيانگر اين حقيقت است كه شهر زنجان تا اواخر قرن نهم هجري قمري غير مسكون و مخروبه بوده‌است. در دوران صفويه كه آرامش نسبي در منطقه‌ها حاكم بوده شهر تجديد بنا شده و مجدداًً تكاپوي حيات در آن آغاز گرديده‌است. حال با توجه به گزارش سياحان و جهانگردان و هم چنين مطالعه متون تاريخي و بررسيهاي باستان‌شناسي معلوم مي‌شود علي رقم قدمت سه هزار ساله، كليه آثار فعلي و بافت شهري نسبتاً جديد است. به عبارت ديگر با عنايت به آنچه كه اجمالاً بيان شد شهر زنجان در دوره‌هاي مختلف بر اثر هجوم دشمن تخريب و به مرور شهر جديد بر روي خرابه‌هاي قديمي احياء شده‌است.

علت انطباق و احياء شهر در محل فعلي، معلول جاذبه‌هاي شهري منطقه‌اي ازجمله وجود سفره‌هاي آب زيرزميني، استفاده مجدد از قنوات قديمي، دسترسي و مورد استفاده قار دادن زنجان چاي، اوضاع توپوگرافي محلي و بالاخره عامل تعيين كننده استقرار شهر درسر راه تجاري و استراتژيكي فلات مركزي ايران و ارتباط آن با آذربايجان و لزوم اتراق كاروان‌ها، بازسازي شهر زنجان را منطبق بر خرابه‌هاي قديمي، امري لازم و ضروري مي‌نموده‌است.

شهر فعلي از دوران صفويه تكوين و توسعه پيدا كرده‌است، خاستگاه اوليه شهر در اين دوره از تجديدبنا، به لحاظ استفاده ازامكانات و استعدادهاي بالقوه شهري و زيستي در حد نهايي اراضي شهري در جنوب، در ساحل راست رودخانه زنجان رود قرار گرفته‌است. جهت توسعه و رشد شهري از نظر توپوگرافي و وجود اختلاف ارتفاع در ح جنوبي شهر و دارا بودن شيب نسبتاً تنا تا كف رودخانه زنجان رود كه استقرارهاي شهري را با مشكلات جدي مواجه مي‌سازد، به طرف شمال امري اجباري و قطعي بوده‌است. به هر حال گسترش شهر هنوز محدود به مسيلهاي شرقي و غربي بوده كه محل استقرارشهر به صورت دلتا نسبت به زنجان رود است.

با تحليل و توجيه عوامل و عناصر شهري از قبيل قبرستانهاي قديمي و مناطقي تحت عنوان «كولوك») كه تا امروز باقي مانده، شكل‌گيري و گسترش شهر را مي‌توان پيگيري و تبيين نمود قديمي‌ترين عنصر، متعلق به اواسط دوران صفويه‌است كه به نام كاروانسراي سنگي واقع در قسمت شرقي كهن‌دژ در ورودي شهر به اسم دروازه همدان قراردارد. اين كاروانسرا كه هم اكنون قسمت اعظم آن از ميان رفته و به اداره اوقاف تبديل شدهاست، يادگاري از دوران شاه عباس دوم مي‌باشد. بدين ترتيب قبل از احداث مجموعه بازار زنجان در دوران آقا محمد خان قاجار(۱۲۰۰ هجري قمري)، ميادين آهنگران و راسته صباغها با عنايت به نقش عملكردي شهر كه در مقدمه بيان شد، از عناصر اصلي آن محسوب مي‌شوند كه اين عناصر نسبت به شارستان مركزيت دارد.

نمايي از خيابان خرمشهر زنجان، بهمن ۱۳۷۸.

در دوران آقا محمد خان قاجار با توسعه نسبي شهر در حد قلعه فعلي كه خود از مسيلهاي طبيعي الهام گرفته، مجموعه بازار به مثابه قطب واحد اقتصادي، خدماتي و فرهنگي منسجم‌ترين عنصر شهري را به وجود آورده‌است و با عنايت به پديده‌هاي مختلف اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و عملكردي، و... به طوري كه در زندگي روزمره شهري نقش اساسي داشته باشد، محله بندي شهر صورت گرفته‌است. در اين دوره به طور كلي شهر به سه منطقه تقسيم شده، نخست منطقه مركزي شهر با جاي گرفتن مراكز حكومتي، اداري و مذهبي در آن موجوديت يافته و فاقد اسم خاصي بوده‌است. اراضي و محدثات واقع در شرق محدوده مركزي در مجموعه بازار تحت عنوان يوخاري باش و افراد ساكن در اين منطقه در كليات با همين عنوان مشخص شده و از نظر اقتصادي (در اوايل دوران قاجار) از ظرفيت بالايي برخوردار بوده‌اند. اراضي و محدثات واقع در غرب محدوده مركزي به نام اشاقه باش موسوم شده‌است.

در اين تقسيم بندي هر يك از مناطق دوگانه (اشاقه باش و يوخاري باش) از نظر زندگي روزمره و مقررات اجتماعي، داراي امكانات فيزيكي و كالبدي داراي وحدت و هم آهنگي كامل است.

محلات از نام باني مساجد و تكايا الهام گرفته و يا با انتساب به صنف خاصي نام گذاري شده‌اند. محلات قديمي داراي عناصر شهري منسجم تري بوده و به عنوان مراكزمحله‌اي نقش اساسي را در زندگي عمومي ايفا مي‌كند. اين محلات از نظر فيزيكي داراي الگوي خاصي است، بدين ترتيب كه به عناصري از قبيل مسجد، تكيه، حمام، مراكز خريد روزانه، مراكز خدماتي، آب انبار، فضاي مشاعي جهت انجام مراسم مذهبي، سنتي و تجمع‌هاي عمومي و بالاخره محل بازيهاي كودكانه مجهزند. به طوري كه اين مراكز تا امروز با حفظ عملكردهاي نخستين در تكاپوي حيات در محلات نقش اساسي دارند. نمونه‌هاي بارز آن محلات دود قلي، مسجد يري پايين، نصرالله خان، محله زينبيه و محله قهرمان مي‌باشند و تقريباً ساير محلات داراي چنين خصيصه بارز و روشن اند كه با گسترش تدريجي شهر نسبت به مركزيت كهن‌دژ و سپس مجموعه بازار با انسجام معقول و منطقي جاي گرفته‌اند. به طور كلي ۱۸ محله در داخل قلعه و ۹ محله در خارج از قلعه تا اواخر دوران پهلوي ضمن گسترش تدريجي مستقر شده‌اند.

روند گسترش تا اواخر دوران قاجار بسيار بطئي ودر سطح قلعه به ميزان ۱۸۵ هكتار بوده‌است، از حد فاصل اواخر دوران قاجار تا اواخر دوران پهلوي با افزايش محلات خارج از قلعه وسعت شهر به ميزان تقريبي ۴۸۰ هكتار گسترش يافته‌است. شهر فعلي در مساحتي معادل ۱۲۵۷ هكتار مستقر شده كه به استناد ضوابط طرح جامع مصوب پيش بيني شده در سال ۱۳۷۵ وسعت آن به ميزان ۴۴۵۰ هكتار افزايش مي‌يابد.

آثار تاريخي 

محله‌هاي اصلي 

  • كوچه مشكي
  • اعتماديه
  • سبزه ميدان
  • چهار راه سعدي
  • اميركبير
  • چهار انقلاب
  • كوي فرهنگ
  • شوقي
  • امجديه
  • سرچشمه
  • حسينيه
  • علوم پايه
  • شير پاستوريزه
  • جاويد
  • چهار راه پايين
  • بلوار پايين
  • هنرستان
  • شهرك كارمندان
  • انصاريه
  • بي سيم
  • الهيه
  • علوم پايه
  • گلشهر كاظميه
  • سعدي شمالي
  • صفرآباد
  • شهرك امير كبير
  • فرودگاه(خيابان شهيد مطهري)

آموزش 

مدارس

ايستاده از راست: شيخ ابراهيم زنجاني، سيد محمد موسوي زنجاني، وزيرهمايون غفاري، ميرزا جواد طارمي و حسينقلي خان اسعدالدوله ذوالفقاري به همراه معلمين نخستين مدرسه جديد زنجان در روز تأسيس مدرسه. ۱۲۸۵ خ.

نخستين مدرسه جديد زنجان، در سال 1285 خ. به دستور وزيرهمايون غفاري، حاكم وقت زنجان و توسط علي‌محمد فره‌وشي (مترجم همايون) تاسيس شد. محل مدرسه در دارالحكومه شهر بود و بيشتر فرزندان اعيان و اشراف در آن مشغول به تحصيل بودند. معلمان مدرسه از ميان طلاب علوم ديني انتخاب شده بودند و روش‏هاي نوين تدريس به آنان آموزش داده شده بود. مدرسه يكسال پس از رفتن وزيرهمايون منحل شد. در سال 1327 هـ.ق آقا ميرزا احمد زنجاني مدرسه‏اي تاسيس كرد. در سال 1292 خ. مترجم همايون بار ديگر به زنجان بازگشت و با كمك اسعد‌الدوله ذوالفقاري، «مدرسه اسعديه» را تاسيس كرد. در روزگار تصدي مترجم همايون بر اداره فرهنگ زنجان (1295 تا 1301 خ.) مدارس متعددي داير شد كه از آن ميان «مدرسه توفيقي» همچنان پابرجاست.[۱۲]

نخستين دبستان دخترانه زنجان موسوم به «دبستان بنات» در سال 1300 خ. توسط عاليه سنجيده تاسيس شد و نخستين دبيرستان دخترانه به نام «دبيرستان آزرم» در سال 1314 شمسي به دست بانو مصداقي داير گشت.[۱۲]

مراكز آموزشي 

نمايي از ساختمان مركزي دانشگاه زنجان

مركز آموزش عالي الغدير زنجان

نقاط ديدني

نمايشگاه بين‌المللي كاسپين زنجان از مكان‌هاي ديدني اين شهر است. سالانه بيش از ۲۰ مورد نمايشگاه در محل نمايشگاه بين‌المللي كاسپين زنجان برگزار مي‌شود.[۱۳]

همچنين بزرگترين ساعت آفتابي ايران در اين شهر و در ميدان مركزي دانشگاه زنجان واقع است. [۱۴]

اوضاع جمعيتي و فرهنگي استان زنجان


اوضاع جمعيتي


جمعيت كل استان 1036873 نفر بوده كه از اين تعداد 521507 نفر مرد و 515366 نفر زن مي باشند (بر اساس آمار آبان ماه 1375).

جمعيت فعال از نظر اقتصادي:268000 جمعيت فعال شاغل از نظر اقتصادي: 250000 جمعيت فعال بيكار و جوياي كار از نظر اقتصادي: 17000 ميزان اشتغال در سال 1379: 56/85 % ميزان بيكاري در سال 1379: 44/14 %


اوضاع فرهنگي استان زنجان يكي از مناطق شاهراهي ايران است كه از آثار و بناهاي تاريخي و آداب اجتماعي و فرهنگي خاص خود برخوردار است. اين استان داراي جاذبه هاي فرهنگي خاصي چون: صنايع دستي، موسيقي و نمايش هاي محلي، لباس هاي محلي و ديگر ويژگي هاي فرهنگي استان به شمار مي رود. انواع صنايع دستي استان زنجان از قبيل: چاقوسازي، گليم بافي، جاجيم بافي، چاروق دوزي، سفال گري، مليله كاري، فرش بافي، فلزكاري، مسگري و نقره سازي يكي از مهم ترين جاذبه هاي فرهنگي استان زنجان به شمار مي آيد. موسيقي بومي منطقه ي زنجان كه همان موسيقي آذري است؛ در وجود «عاشيق‌ها» خلاصه مي ‌شود و يكي ديگر از جاذبه هاي با اهميت فرهنگي استان زنجان محسوب مي شود. پوشش محلي و سنتي زنان و مردان استان زنجان نيز بسيار جالب و قابل توجه است. پوشش مردان را كت و شلوار معمولي با كلاه نمدي با نام محلي كچه بورك و گيوه يا چارق تشكيل مي دهد و پوشش محلي زنان نيز از چندين تكه لباس و تزيينات متفاوت چون انگشتر، النگو و... تشكيل شده كه بسته به قدرت اقتصادي افراد، زينت هاي مختلفي نيز با اين لباس ها استفاده مي شوند .


صنايع دستي استان زنجان


استان زنجان يكي از استان هاي فعال كشور در زمينه صنايع دستي است. يافته هاي باستان شناسي به دست آمده از اين استان بر قدمت انواع صنايع دستي در اين منطقه گواهي مي دهد. انواع صنايع دستي از قبيل چاقوسازي، گليم بافي، جاجيم بافي، چارق دوزي، سفال گري، مليله كاري، فرش بافي، فلزكاري، مسگري و نقره سازي در شهرستان هاي اين استان متداول است. بافت انواع قالي و قاليچه در مناطق مختلف استان رواج دارد ولي بيش ترين ميزان توليد در منطقه زنجان، ابهر و قيدار ديده مي شود.


چاقو سازي


چاقو مهم ترين و معروف ترين صنايع دستي استان زنجان است. چاقوسازان در ساخت چاقو با قالب هايي كه‌ در اختيار دارند، شيارهايي روي تيغه چاقو ايجاد مي ‌كنند كه هر قدر تعداد اين ‌شيارها بيش تر باشد، ارزش‌ چاقو زيادتر است‌. سخت كردن تيغه در اصطلاح چاقوسازان با آب دادن انجام مي شود كه روشي كاملاً تجربي است و از قاعده خاصي پيروي نمي كند. بسياري از استادكاران، اين مرحله را كاملاً از ديگران مخفي نگاه مي دارند. معمولاً نام يا امضاي سازنده بر روي انتهاي تيغه چاقوهاي مرغوب حك‌ مي شود. از توليدات ديگر اين استادكاران مي توان به قند شكن اشاره كرد. اين محصول از ظريف ترين محصولات آن ها است كه تا توليد نهايي مراحل بسياري را پشت سر مي گذارد و ساخت آن كار بسيار پرزحمتي است.



چارق دوزي


چارق دوزي يكي ديگر از هنرهاي دستي است كه دستهاي ظريف هنرمندان زنجاني در توليد آن مهارت ويژه اي دارند. اصولاً صنعت كفاشي از قرن يازدهم هجري در شهر رونق فراواني داشته است. تمركز كفاشان در دو بازار بالا و پايين و اختصاص يافتن راسته هاي گوناگون به اين فن حكايت از رونق آن در ادوار گذشته دارد. همچنين و جود محله بزرگ دباغها در شهر اين فكر ار قوت بخشيده است. به علت ورود كفشهاي كارخانه اي و علل ديگر، كفاشي بومي از رونق افتاده و اساتيد آن به چارق دوزي روي آورده اند.

به هر تقدير هم اكنون چارق هاي زيبا از شهرت خاص و عام برخوردارند. اين چارق ها مشخصاً زنانه بوده و استفاده از آن جنبه تشريفاتي و تفنني دارد. چارق ها از دو قسمت كف و رو تشكيل شده است، كف آن از چرم ظريف و رويه آن از نخهاي نازك رنگي و گاهي از ابريشم و در طرحها و گونه هاي مختلف ساخته و بافته مي شود، چنان كه مصنوعات آن باب طبع ايراني و خارجي است و مناسب ترين سوغات شهر محسوب مي شود.


مليله سازي


از ديگر صنايع مستظرفه كه جنيه هنري نيز دارد، مليله سازي است . اين صنعت فني بسيار پيچيده و ظريف است، بطوري كه استادكار پس از ذوب شمش نقره، آن را از قالب مخصوص عبور داده و قطر نقره را به يك سانتيمتر تقليل مي دهد. از اين مفتولها پس از تكرار و ذوب مجدد نقره، سيمي به قطر حدود يك ميليمتر ساخته مي شود. سپس با وسيله اي به نام سيم كش، مفتولها نازكتر و ظريفتر شده و آماده مليله سازي مي شوند.

قالب مليله مورد نظر از تخته و موم تهيه مي شود و با نشاندن سيم هاي نقره اي در آن با ايجاد طرحهاي متنوع و پيچيده با اندودي از براده مس حرارت مي دهند بطوري كه تارهاي نقره به يكديگر متصل شوند. پس از زدودن ناخالصي ها كه با تيزاب انجام مي گردد، مليله ها با خاك اره صيقل داده مي شوند.

توليدات مليله ها بسيار زياد است و مهعمولاً سرويس هاي چايخوري، شربت خوري، قلمدانريال دسته چاقو و لوازم متعدد زينتي از آن ساخته مي شود. اين مصنوعات به حدي زيبا هستند كه امروزه زينت بخش مجموعه هاي هنري خصوصي و منازل متمولين در اقصي نقاط عالم است. نا گفته نماند كا مليله هاي ساخت زنجان در بازار اصفهان با شهرت خاصي به مشتريان داخلي و خارجي عرضه مي گردد.


فرش بافي


يكي ديگر از صنايع دستي بومي كه رواج كتمل داشته و از نظر اقتصادي پس از دامداري مقام دوم را دارد، صنايع مربوط به فرش بافي است. اين صنعت كه عموماً به زنان اختصاص دارد در تمام منطقه از شهرت خاصي برخوردار است، بطور متوسط فرش هاي درجه3 در هر يك ماه با دو نفر بافنده و فرش هاي درجه2 از هر دو ماه با دو بافنده و فرش هاي درجه1 از هر 6 ماه با دو نفر بافنده به اتمام مي رسد.

مرغوبترين نوع فرش هاي نمنطقه مربوط به محلي به نام "بيتگنه" است. اين فرش ها با ظرافت و دقت تمام بافته مي شوند و جنبه صادراتي دارند. رنگ پشم كه عموماً توسط بافندگان رنگرزي مي شود از ثبات قابل توجهي برخوردار است. اين بافته ها بسيار ريز و در 6.5 سانتيمتر داراي 80 تار و 40 گره بوده و تار انها از نخهاي 6 تار تشكيل مي شود كه نازك و مقاوم هستند.

نقشه بافته هاي اين منطقه عموماض طرحي است به نام كچك و ترنج كه از خطوط اسليمي اقتباس گرديده و بدون نقشه بر روي قاليها پياده مي شوند. زمينه اين فرش ها عموماً قرمز رنگ است. بافده هاي درجه1 مهمترين صادرات شهرستان زنجان را تشكيل داده و در كشور المان از شهرت خاصي برخوردار است. فرش هاي درجه2 و 3 شامل فرش هاي معروف جليل آباد، هوپا، بوغدا كندي و شهرستان زنجان با طرحهاي لچك ترنج و ريزماهي با زمينه قرمز و سياه بافته مي شوند. اين فرش ها عموماً در 6.5 سانتيمتر داراي 40 تار و 20 گره است.

ابزار آلات اين صنعت عموماً توسط بافندگان و تهيه كنندگان آن ساخته مي شوند.


موسيقي و نمايش هاي محلي استان زنجان


موسيقي منطقه ي زنجان همان موسيقي آذري است. موسيقي بومي آذري ‌ها در وجود «عاشيق‌ها» خلاصه مي ‌شود. موسيقي سنتي آذري، بازتاب مهم ترين وجوه و جوانب زندگي مردم است. درفولكلور موزيكال آذربايجان احوال و روحيات مردم گذشته اين ديار با طرز بسيار لطيفي ترنم مي شود. غم، شادي، هجران، وصال موفقيت‌ها، شكست‌ها و قهرماني ‌ها همه و همه دراين گنجينه موزيكال متجلي است. شيوه بديهه خواني، روش نواختن، اجرا، آراستگي ‌هاي ملوديك و داشتن حالات ويژه مخصوص به خود هماهنگي و اسلوب خاص و پختگي و مطلوب بودن صداها از خواص جدايي ناپذير موسيقي اين مرز و بوم است.

محققين و پژوهشگران؛ موسيقي آذربايجان را به پنج بخش عمده زير تقسيم مي كنند:

1-عاشق‌ها(عاشيقلار)

2- ترانه‌هاي ملي و مقام ها (خلق ماهينلاري و موغاملار)

3- موسيقي عزا و مذهبي (تعزيه موسيقي سي)

4- موسيقي كار و تلاش روزانه (امك ماهينلاري)

5- موسيقي عروسي و رقص‌هاي مربوطه (توي دويون موسيقي سي)


دستگاه ها و مقام هاي آذربايجان با داشتن زير و بم‌هاي به خصوص و حالات لطيف هر كدام گوياي دريايي از تحولات دروني مردم هستند. آن ها مانند هزاران مرواريد و جواهرات رنگارنگي هستند كه به طرز ماهرانه و به صورت مرتب به رشته كشيده شده باشند و خوانندگان بزرگي مانند مصطفي پايان، پروفسور بلبل، حاجي بابا حسين اف، عاليم قاسم اف و جبارقارياغدي اوغلي توانسته‌اند تاكنون مقام هاي موسيقي آذربايجان را به طور استادانه‌اي اجرا نمايند. ويژگي و مشخصات موسيقي ملي، سنتي و آذربايجاني در جهات و وجوه مختلفي متجلي مي شود. قديمي ‌ترين آلت موسيقي آذربايجان «ساز» است كه يكي ازآلات موسيقي كهن است كه قديمي ‌ها به آن «قوپوز» مي‌گفتند و امروز به «ساز» معروف شده است. عاشق‌هاي آذربايجان از ديرباز«ساز» مي‌نوازند و بعدها كمانچه «دايره» (قاوال) «قاراني» (كلارينت) «طبل»، «سرنا» و حتي بعضي سازهاي ملل ديگر مانند: ويلن، قانون و پيانو نيز وارد موسيقي آذربايجان شد كه مورد استفاده عاشق ها قرار مي گيرد. ترانه‌هاي عاميانه، آوازها و افسانه‌هاي حماسي- عشقي و اخلاقي نماينده ي روح هنري ملت ها و بيان گر تمام احوال و روحيات و درحقيقت صداي دروني هر قومي است.

درباره ي نوازندگان و خوانندگان سازهاي موسيقي منطقه آذربايجان كه عاشيق ناميده مي شوند، بايستي گفت: عاشق يا عاشيق فردي خوش قريحه، شيرين بيان، هنرمند، خوش صدا و داراي ذوق شاعري است به عبارت ديگر عاشيق هم شعر مي سرايد، هم ساز مي ‌نوازد هم داستان نقل مي ‌كند و هم آواز مي ‌خواند.

ساز عاشيق عبارت است از يك آلت موسيقي به نام ساز، ساز عاشيق از دو قسمت عمده دسته و كاسه تشكيل شده كه به 7 الي 9 سيم از جنس فولاد و آلياژ سخت نقره، خرك‌هاي استخواني بالا و پايين و كوك كننده‌ هاي سيم‌ها مجهز است، دسته ساز از چوب گردو يا يك نوع درخت جنگلي به نام «اولاس» و «كاسه ساز» از چوب درخت توت به دليل انعطاف پذيري و پرطنين‌تر شدن صدا ساخته مي ‌شود. ساز عاشيق داراي 14 پرده است كه پرده‌ها به وسيله چلله گوسفند و يا نخ پلاستيكي محكم از هم جدا مي ‌شوند. در طول تاريخ در همه جاي آذربايجان عاشيق‌ها در عروسي ‌ها شركت داشته‌اند. آهنگ‌هاي عاشقي به گفته عاشيق‌ها 72 آهنگ است ولي بعضي ‌ها تا 144 آهنگ نيز گفته‌اند كه به دسته‌هاي حماسي، عشقي، اخلاقي اجتماعي، وصف حال و روايت تقسيم مي ‌شوند. در بخش حماسي، عاشق‌ها با نواختن آهنگ‌هاي تند و مهيج مانند جنگ كوراوغلو، دبل جنگي، شاه سئوني و دويمه كرم اشعاري را از زبان قهرمانان آذربايجان مي‌خوانند و شنوندگان را به دفاع از آرمان هاي ديني - انساني و وطن دوستي تشويق مي ‌نمايند.

در بخش عشقي نيز عاشيق‌ها با آهنگ‌هاي عاطفي تر و شاد مثل تجنيس، گوز، للمه، دستان، جليلي و قهرماني و نخجواني، اشعارعشقي خود را در وصف الهي، وطن، يار، ائمه اطهار و هر آن چه كه به آن عشق مي ‌ورزند؛ مي ‌خوانند. دربخش اخلاقي و اجتماعي هم اشعاري در وصف صفت‌هاي پسنديده سخنان نصيحت آميز و طريقه آداب و معاشرت خوب با آهنگ‌هاي دلنشين تاجري، امرامي، ديوان، تجنيس، اكبري و غيره خوانده مي ‌شود. وصف حال و روايت نيز ازديگر بخش هاي موسيقي عاشيق‌ها است كه در اين قسمت عاشيق‌ها با اشعار دل نشين از خاطرات و حال و روز خودشان و ايل و طايفه و وطن خود تعريف مي ‌كنند.


يكي از خصيصه‌هاي بارز موسيقي آذربايجاني بديهه گويي و بديهه نوازي است. اين خصيصه به مجري آهنگ اجازه مي ‌دهد كه نيروي فانتزي و قوه خيال خويش را در مقياس وسيعي به كاراندازد و درعرصه پهناوري؛ توسن خيال و تصور را به تاخت و تاز وادارد و با مهارتي خارق‌العاده؛ ضمن رعايت كامل اصول فني موسيقي بي ‌درنگ و في البداهه به مايه موسيقي در حد امكانات تغيير شكل بدهد.

بديهه سرايي نه فقط در متن موسيقي آذري بلكه در نحوه ي اجراي آن نيز به طور گسترده‌اي به كار مي ‌رود كه حد و ميزان بديهه سرايي و تعداد لحظات و دفعات پرداختن به بديهه با قدرت و تصميمات هنرمندان مجري است. يكي از خصوصيات بديهه سرايي آن است كه چون هر بديهه در نوع خود تك و تكرار ناشدني است در نتيجه موجب پيدايش تازگي و حالات نوين درتغييرات ملوديك موسيقي مي ‌شود. مايه غم در همه قسمت‌هاي موسيقي آذربايجان حتي رينگ‌هاي ريتميك و شاد نفوذ كرده است و علت آن نيز به گفته «هابيل عليف» (استاد كمانچه و از هنرمندان برجسته آذربايجان) همان مظلوميت‌هاي تاريخي اين ديار است. در شادترين موزيك آذري و آ‌وازهاي آذري مايه غم به خوبي حس مي شود به عنوان نمونه آهنگ رقص «لزگي» از تندترين آهنگ‌هاي آذري است ولي با اين حال يك غم و اندوه پنهاني درآن نهفته است. مراسم رقص لزگي يا تاقايتاثي داراي چندين حركت آرام و تند است كه ابتدا با حركاتي آرام و سپس تند و ريتميك اجرا مي شود. همراه با رقص لزگي 3 نت 4 تايي نواخته مي شود كه گويند؛ همان باله مشهور آذربايجان است و نيز حركات موزون نازالما (ناز نكن) و كوراوغلي (قهرمان مبارزه با ظلم و ستم) توسط هنرمندان آذري و با حركاتي تند و گاه آرام كه بلافاصله با چرخش سريع تغيير ريتم داده و چرخ ها و پرش ها با نواي سرنا و دهل و با لباس هاي خاص و بسيار شكيل و زيبا در رنگ هاي گوناگون(اغلب مشكي) با چكمه براق تا به زير زانو و با كلاهي از پشم سپيد، همراه با بالاپوشي سبك و چسبيده به بدن و شلواري تنگ و چسبان و مناسب براي هر گونه حركت آغاز مي شود. اعضاي گروه رقص لزگي معمولا بين 8 تا 12 نفر است.

موسيقي عزا و مذهبي (اوخشاماها) نيز اغلب در قالب«باياتي» سروده شده‌اند كه به آن ها«باياتي ها»‌ مي ‌گويند كه زنان صاحب عزا آن ها را در مجالس سوگواري با آهنگ مخصوص مي ‌خوانند و حاضرين با شنيدن آن ها و گريه زاري تسكين مي‌يابند.

موسيقي كار و تلاش روزانه (امك ماهينلاري) نيز غالبا بدون نواختن موزيك و گاهي اوقات در صورت ريتميك بودن آن با دست زدن اطرافيان اجرا مي ‌شود. اين نوع موسيقي اغلب در مراسم سمنوپزي اوايل بهار، قيمه درست كردن، خوابانيدن كودك در گهواره، مهماني ‌هاي عصرانه و شبانه، شخم زدن زمين و كوبيدن خرمن، هنگام بافتن فرش، گليم و غيره اجرا مي ‌شود. مادران هنگام خوابانيدن نوزادانشان با نواي شيرين و لطيف مادرانه روي دستگاه هاي شور- دشتي و گاهي سه گاه، باياتيي هاي مخصوص لالايي (لايلالار) را ترنم مي ‌كنند.

آهنگ‌هاي عروسي و رقص‌هاي مربوطه (توي و دويون موسيقي سي) از شور و حال زيادي برخوردارهستند و تك آياق، ايكي آياق، سوبولاغي و دورد آياق آهنگ‌هاي نسبتا آرام اين رشته رقص‌ها هستند كه فاميل نيز مي ‌توانند در صورت نبودن افراد بيگانه در محفل خصوصي اين رقص‌ها را انجام دهند. پس از آن نوبت رقص‌هاي تند مردانه مثل نرمه، بندي، شيخاني، يارگوزهل، و آهنگ‌هاي ديگر مي ‌رسد. در سراسر مناطق آذري نشين كم تر منطقه اي را مي توان يافت كه جشن ها و مراسم هايشان بدون موسيقي و رقص آذري انجام شود. شنيدن موسيقي آذري و اجراي عاشيق ها يكي از مهم ترين و با ارزش ترين جاذبه هاي فرهنگي استان زنجان به شمار مي رود.


لباس هاي محلي استان زنجان


پوشش محلي و سنتي زنان و مردان استان زنجان بسيار جالب و قابل توجه است. پوشش مردان را كت و شلوار معمولي با كلاه نمدي با نام محلي كچه بورك و گيوه يا چارق تشكيل مي دهد و پوشش محلي زنان نيز از چندين تكه لباس و تزيينات متفاوت چون انگشتر، النگو و... تشكيل شده كه بسته به قدرت اقتصادي افراد، زينت هاي مختلفي نيز با اين لباس ها استفاده مي شوند. برخي از اين لباس ها عبارتند از: نوعي پوشش كه شامل پارچه اي مخصوص براي محافظت از موي سر است.

چنه التي (زيرچانه): ابزاري است كه از سكه هاي قلاب دار به هم پيوسته و يا منجوق هاي رنگارنگ تشكيل شده و جهت حفاظت پوشن استفاده مي شود و نوعي زينت نيز به شمار مي آيد.

ياشماق: نوعي روسري كه براي پوشش دهان، چانه و گردن استفاده مي شود.

جليزقا: پوشش مخصوص بالاتنه است كه بدون آستين بوده ونوع آستين دارآن يل نام دارد.

كوينك: پوششي كه اندكي بلنرتر از جليزقا بوده و زير آن استفاده مي شود. اين پوشش از طرح ها و رنگ هاي گرم انتخاب مي شود.

تومان: پوششي كه به دو نوع بلند و كوتاه تقسيم مي شود. نوع بلند آن شليته و نوع كوتاه آن قصاتومان نام دارد. معمولاً شليته توسط افراد مسن و قصاتومان توسط جوانان مورد استفاده قرار مي گيرد.

شلوار: اين پوشش از پارچه ضخيم و تيره رنگ انتخاب مي شود.

نيم ساق: نوعي جوراب شلواري است كه در ميهماني ها و مسافرت ها استفاده مي شود.


هم زمان با رشد صنعتي و گسترش شهرنشيني به خصوص در شهرهاي بزرگي چون شهر زنجان پوشش هاي ياد شده تغيير يافته و حتي برخي از آن ها به فراموشي سپرده شده اند. در حال حاضر در شهرها و روستاهاي بزرگ تر استان، پوشش غالب زنان و مردان را همان پوشش معمولي رايج در كل كشور تشكيل مي دهد و براي ديدن پوشش هاي محلي بايستي به روستاها و شهرهاي كوچك استان كه نفوذ صنعتي كم تر بوده مراجعه نمود.


ساير ويژگي هاي فرهنگي استان زنجان


زبان اهالي استان زنجان نيز مانند نژاد آن ها يك دست نيست و در طول تاريخ دست خوش تغيير و تحولات فراوان شده ولي آن چه مسلم است اين كه زبان اهالي بومي استان، پيش از هجوم اقوام مغول فارسي بوده است. در صورالاقاليم آورده شده كه "زبانشان زنگان پهلوي راست است". پس از استقرار اقوام ترك در اين منطقه و مهاجرت هايي كه از سوي نژاد ترك آذري انجام گرفته، مخلوطي از زبان هاي تركي، جغتايي، تركي آذري و زبان فارسي كه كلمات زبان كردي نيز در آن وجود دارد، تشكيل شده كه هم اكنون نيز رايج است. در حال حاضر استفاده از لغات فارسي در مكالمات روزمره مردم منطقه مرسوم شده و مردم استان زنجان در اداره ها، مدارس و مكان هاي عمومي به زبان فارسي و در مكالمه هاي روزمره و محلي به زبان تركي صحبت مي كنند.

از نظر خصوصيات انساني، مردم زنجان به لحاظ تداوم و استمرار مبارزه با طبيعت كوهستاني مردماني نسبتاً خشت، توأم با صبر و مردماني سخت كوش و قانع را بوجود آورده است. مهمان نوازي و عفت از ويژگي هاي بارز مردم اين منطقه در طول تاريخ حيات خود بوده كه اين امر در سفرنامه هاي مكتوب نيز منعكس شده است



صنايع دستي 

صنايع دستي زنجان عبارتند از: چاروق دوزي، مليله كاري شامل سيني، سرويس بشقاب كاسه و وسايل مصرفي، چاقو سازي شامل كارد آشپز خانه و ميوه خوري و همچنين قندشكن، گليم بافي، تذهيب، تراش سنگ‌هاي قيمتي، رنگرزي، منبت كاري، نگارگري، مصنوعات چرمي، معرق چوب و مسگري (ساخت ظروف مسي)و قلم زني. دراستان زنجان رشته‌هاي مختلف ديگر صنايع دستي رواج دارد. از آن جمله گليم بافي در ابهر، قيدار و زنجان روستاهاي آن گيوه دوزي ابريشمي و نخي در انگوران و زنجان، رنگرزي در ابهر، زنجان، قيدار، سفالگري در روستاي قلثوق، جاجيم‌بافي نواري در شهرستانهاي طارم و ماه‌نشان، انگوران، كيسه‌بافي حمامي نواري در انگوران، ماه‌نشان، قيدار را مي‌توان نام برد. ضمن آنكه بايد گفت قالي‌بافي از جمله هنرها و حرفي هايي است كه در اكثر شهرها و روستاهاي استان زنجان رونق و رواج دارد.

سوغات 

مرسوم‌ترين سوغاتي زنجان چاقو و چاروق (نوعي كفش) و مليله‌كاري است.

مشاهير زنجان

روزنامه‌ها

هفته‌نامه‌هاي زنجان 

هتل‌ها 

  • هتل سپيد
  • هتل پارك
  • هتل بزرگ يا گراند هتل
  • هتل سپهر
  • هتل آسيا
  • هتل پيام
  • هتل قصر
  • هتل غزال
  • مجتمع جهانگردي

ديدني‌هاي زنجان 

نمايي از سد گاوازنگ زنجان بر فراز مجموعه تفريحي ائل داغي (گاوازنگ) زنجان
بؤلوم :
شنبه 26 آذر 1390     یازار : تورك اوغلو


مختصات: °۴۶٫۲۸۰۰شرقي °۳۸٫۰۷۶۶شمالي (نقشه)

آذربايجان شرقي türkce ; doğu azaerbaycan
East Azarbaijan counties.png
مركز تبريز
مساحت ۴۵٬۴۹۱ كيلومترمربع
جمعيت (۱۳۸۵) ۳٬۶۰۳٬۴۵۶
تعداد شهرستان‌ها 19
منطقه زماني IRST (گرينويچ+۳:۳۰)
-تابستان (دي‌اس‌تي) IRST (گرينويچ+۴:۳۰)
زبان(هاي) اصلي تركي آذربايجاني

استان آذربايجان شرقي يكي از استان‌هاي جمهوري اسلامي ايران است. اين استان بزرگ‌ترين و پرجمعيت‌ترين استان ناحيهٔ شمال غربي ايران (آذربايجان) محسوب مي‌شود. استان آذربايجان شرقي از سمت شمال به جمهوري‌هاي آذربايجان و ارمنستان، از سمت غرب و جنوب غرب به استان آذربايجان غربي، از سمت شرق به استان اردبيل و از سمت جنوب شرق به استان زنجان محدود شده‌است. اين استان داراي آب و هواي سرد كوهستاني بوده و كلّ محدودهٔ استان را كوه‌ها و ارتفاعات تشكيل داده‌اند. مساحت استان آذربايجان شرقي، ۴۵٬۴۹۱ كيلومتر مربع است كه از اين جهت، يازدهمين استان بزرگ ايران محسوب مي‌شود. اين استان محل اتصال دو رشته كوه مهم و اصلي كوه‌هاي ايران، يعني البرز و زاگرس است و بلندترين نقطهٔ آن، قلهٔ كوه سهند است. مركز استان آذربايجان شرقي، كلان‌شهر تبريز است. از شهرهاي مهم و اقماري اين استان مي‌توان به مراغه، مرند، ميانه و اهر اشاره كرد. آذربايجان شرقي رتبهٔ اول صادرات غيرنفتي در كشور را داراست.[۱] همچنين اين استان امن‌ترين و كم‌جرم ترين استان ايران به شمار مي رود.[۲]

محتويات

 [نهفتن

پيشينه

مسجد كبود؛ يكي از مساجد تاريخي شهر تبريز.
عمارت شهرداري تبريز

استان آذربايجان شرقي در گذشته بخشي از سرزمين تاريخي ماد بوده كه به «ماد كوچك» شهرت يافته بود. در زمان حكمراني اسكندر مقدوني بر ايران در ۳۳۱ سال پيش از ميلاد، شهربان منطقهٔ ماد كوچك كه سرداري به‌نام «آتورپات» يا «آتروپاتن» بوده، عليه اسكندر قيام كرده و با انعقاد پيماني دست يونانيان را از آذربايجان كوتاه ساخت. اسكندر مقدوني نيز آتروپات را به شرط پيروي از امپراتوري او، در اين منطقه باقي نگه داشت.[۳]

جانشينان اسكندر پس از مرگ وي به جنگ و نزاع با يك‌ديگر پرداختند و در همين دوران بود كه آتروپات حاكم منطقهٔ ماد كوچك شد. نام اين منطقه نيز به‌جهت تقدير از زحمات وي در مقابل بيگانگان به «آتروپاتگان» معروف شد. بعدها نيز به نام‌هاي مختلفي نظير «آذربادگان» و «آذرآبادگان» مشهور گشت.[۳]

آذرپاتكان در دورهٔ ساسانيان ساتراپ‌نشين و يكي از مهم‌ترين ايالت‌هاي ايران بوده كه به‌جهت قرارگرفتن آتشكده‌هاي بزرگ و مشهور نظير آتشكدهٔ آذرگشسنب در آن به آذربايجان شهرت يافت. پس از ورود اسلام به ايران نيز آذربايجان از مهم‌ترين ايالت‌ها بوده و حوادث تاريخي بسياري در آن رخ داده‌است.[۳]

جغرافيا 

جغرافياي سياسي 

استان آذربايجان شرقي با ۴۵٬۴۸۱ كيلومتر مربع مساحت، حدود ۲٫۸ درصد از وسعت كل ايران را به خود اختصاص داده‌است. اين استان در شمال غرب كشور و بين مدارهاي ۳۶ درجه و ۴۵ دقيقه تا ۳۹ درجه و ۲۶ دقيقهٔ عرض شمالي و نصف‌النهارهاي ۴۵ درجه و ۵ دقيقه تا ۴۸ درجه و ۲۲ دقيقهٔ طول شرقي جاي گرفته‌است. [۴]

استان آذربايجان شرقي ۲۰۰ كيلومتر با جمهوري آذربايجان و ۳۵ كيلومتر با ارمنستان از سمت شمال مرز مشترك دارد. اين استان همچنين ۴۲۰ كيلومتر با استان آذربايجان غربي از سمت غرب و جنوب غرب، ۴۰۰ كيلومتر با استان اردبيل از سمت شرق و ۱۴۵ كيلومتر با استان زنجان از سمت جنوب هم‌مرز است.[۴]

جغرافياي طبيعي 

رشته‌كوه قره‌داغ (ارسباران).

استان آذربايجان شرقي از هفت واحد كوهستاني تشكيل يافته است. رشته‌كوه قره‌داغ (ارسباران) شمالي‌ترين اين واحدها بوده كه از ديوان‌داغ آغاز شده و به درهٔ رود دره‌رود منتهي مي‌گردد. رشته‌كوه قوشه‌داغ كه از جنوب قره‌داغ شروع شده و به سبلان ختم مي‌شود. تودهٔ آتش‌فشاني سبلان كه ۴۸۱۱ متر ارتفاع داشته و مرز مشترك ميان استان‌هاي آذربايجان شرقي و اردبيل محسوب مي‌شود. رشته‌كوه‌هاي ميشو و مورو كه از غرب و مركز استان آغاز شده و به ارتفاعات عون بن علي و شبلي منتهي مي‌شوند. رشته‌كوه بزقوش كه با ۳۳۰۳ متر ارتفاع، مرز بين شهرستان‌هاي ميانه و سراب به‌شمار مي‌رود. تودهٔ آتش‌فشاني سهند در جنوب تبريز كه ۳۷۰۷ متر ارتفاع دارد. رشته‌كوه اربط (تخت سليمان) كه از دامنه‌هاي جنوبي سهند شروع شده و به سمت جنوب امتداد مي‌يابد. [۴]

مردم 

زبان 

زبان امروزي ساكنان استان آذربايجان شرقي، تركي  مي‌باشد.

زبان تركي آذربايجاني از شاخهٔ اغوز زبان‌هاي ترك‌تبار از گروه زبان‌هاي آلتايي است. خاستگاه زبان‌هاي تركي، استپ‌هاي جنوب سيبري بوده‌است و گويندگان اصلي آن را ترك تباران تشكيل مي‌دهند.

جمعيت

برپايهٔ سرشماري عمومي نفوس و مسكن سال ۱۳۸۵ خورشيدي، جمعيت استان آذربايجان شرقي در اين سال بالغ بر ۳٬۵۲۷٬۲۶۷ نفر بوده كه ۵ درصد از جمعيت كل ايران را به خود اختصاص داده‌است. برهمين اساس، ۱٬۷۸۰٬۹۹۶ نفر مرد و ۱٬۷۴۶٬۲۷۱ نفر زن در قالب ۹۱۱٬۲۴۱ خانوار ساكن اين استان بوده‌اند.[۵]

در سرشماري سال ۱۳۸۵ خورشيدي، شهرستان تبريز با جمعيتي بالغ بر ۱٬۵۵۷٬۲۴۱ نفر، پرجمعيت‌ترين و شهرستان چاراويماق با جمعيتي بالغ بر ۳۳٬۹۲۱ نفر، كم‌جمعيت‌ترين شهرستان استان آذربايجان شرقي بوده‌است. همچنين در ميان شهرهاي استان، كلان‌شهر تبريز با ۱٬۳۷۸٬۹۳۵ نفر جمعيت، پرجمعيت‌ترين و شهر نظركهريزي با ۱٬۱۸۱ نفر جمعيت، كم‌جمعيت‌ترين شهر بوده‌است.[۵]

صنعت 

نمونه‌اي از قالي تبريز.

استان آذربايجان شرقي به‌جهت تمركز صنايع بزرگ توليدي در شهر تبريز، از قطب‌هاي مهم صنعتي در سطح ايران به‌شمار مي‌رود.

در استان آذربايجان شرقي ۴۳۴۱ كارگاه توليدي فعاليت مي‌كنند كه اين تعداد شامل ۸۳۲ كارگاه صنعتي بوده كه اين استان از اين لحاظ، ۵٫۹۹ درصد از كل كارگاه‌هاي صنعتي ايران را به خود اختصاص داده‌است. در سال ۱۳۷۶ خورشيدي، ارزش مواد توليدي كارگاه‌هاي مذكور ۳۳۶۱٫۸ ميليارد ريال و ارزش سرمايه‌گذاري‌هاي انجام‌شده در آن‌ها ۲۴۵۱٫۳ ميليارد ريال بوده‌است.

گردشگري

جاذبه‌هاي طبيعي

فهرست جاذبه‌هاي طبيعي استان آذربايجان شرقي:[۶]

  • آبشار آسياب‌خرابهٔ جلفا.
  • آبشار سركندديزج شبستر.
  • آبشار عيش‌آباد مرند.
  • آبگرم بستان‌آباد.
  • آبگرم قلعه‌كندي كليبر.
  • آبگرم متعلق كليبر.
  • پناهگاه حيات‌وحش كيامكي.
  • تالاب قره‌قشون.
  • تالاب قوري‌گل بستان‌آباد.
  • جزيرهٔ آرزو.
  • جزيرهٔ اسپير.
  • جزيرهٔ اسلامي.
  • جزيرهٔ اشك.
  • جزيرهٔ كبودان.
  • جنگل‌هاي ارسباران.
  • چشمهٔ آبرس سراب.
  • چشمهٔ آبگرم سراب.
  • چشمهٔ الله‌حق سراب.
  • چشمهٔ تاپ‌تاپان آذرشهر.
  • چشمهٔ صوفيان شبستر.
  • چشمهٔ كندوان اسكو.
  • چشمهٔ گشايش مراغه.
  • چشمهٔ شورسوي چايباغي مراغه.
  • درهٔ پيغام كليبر.
  • درهٔ سعيدآباد بستان‌آباد.
  • درهٔ گشايش مراغه.
  • درهٔ ليقوان تبريز.
  • غار اسكندر بستان‌آباد.
  • غار آق‌بلاغ بستان‌آباد.
  • غار دوگيجان مرند.
  • غار كبوتر مراغه.

جاذبه‌هاي تاريخي

فهرست جاذبه‌هاي تاريخي استان آذربايجان شرقي:[۶]

  • آرامگاه شيخ شهاب‌الدين اهري.
  • آرامگاه شيخ محمود شبستري.
  • روستاي تاريخي مجارشين
  • ارگ تبريز.
  • بازار اهر.
  • بازار تبريز.
  • پل خداآفرين كليبر.
  • قلعه و روستاي مردانقم
  • پل دختر ميانه.
  • پل ميانه.
  • تپهٔ اژدهاداشي اهر.
  • تپهٔ امام‌چاي سراب.
  • تپهٔ عجب‌شير.
  • تپهٔ قره‌تپهٔ تبريز.
  • تپهٔ قره‌تپهٔ شبستر.
  • تپهٔ قلعه‌جوق سراب.
  • تپهٔ كول‌تپهٔ مرند.
  • تپهٔ مصلي آذرشهر.
  • حمام كردشت جلفا.
  • خانهٔ مشروطيت تبريز.
  • روستاي اشتبين جلفا.
  • روستاي كندوان اسكو.
  • سنگ‌نبشهٔ رازليق سراب.
  • سنگ‌نبشهٔ سغندل ورزقان.
  • سنگ‌نبشهٔ نشتبان سراب.
  • عمارت ايل‌گلي تبريز.
  • عمارت ربع رشيدي تبريز.
  • غار قدمگاه آذرشهر.
  • قلعهٔ آق‌گنبد جزيره اسلامي.
  • قلعهٔ آوارسين كليبر.
  • قلعهٔ آيي قلعه‌سي سراب.
  • قلعهٔ بابك كليبر.
  • قلعهٔ پشتاب اهر.
  • قلعهٔ جوشين ورزقان.
  • قلعهٔ سن‌سارود مرند.
  • قلعه ضحاك شهرستان هشترود.
  • قلعهٔ قهقههٔ اهر.
  • قلعهٔ قيز قالاسي ميانه.
  • قلعهٔ قيزلار قالاسي مراغه.
  • قلعهٔ كردشت جلفا.
  • قلعهٔ نوردوز اهر.
  • كاخ شهرداري تبريز.
  • كليساي سركيس مقدس تبريز.
  • كليساي سن استپانوس جلفا.
  • كليساي شوغات تبريز.
  • كليساي مريم مقدس تبريز.
  • كليساي موجومبار مرند.
  • گنبد سرخ مراغه.
  • گنبد غفاريهٔ مراغه.
  • گنبد كبود مراغه.
  • گنبد گوي‌برج مراغه.
  • گنبد مدور مراغه.
  • گورستان پينه‌شلوار تبريز.
  • مسجد جامع اهر.
  • مسجد جامع تبريز.
  • مسجد جامع خسروشهر.
  • مسجد جامع تسوج شبستر.
  • مسجد جامع مراغه.
  • مسجد جامع مرند.
  • مسجد عينالي تبريز.
  • مسجد كبود تبريز.
  • مسجد ميدان بناب.
  • مقبرةالشعراي تبريز.
  • منطقهٔ قوبول دره‌سي اهر.
  • موزهٔ آذربايجان تبريز.
  • موزهٔ ارامنهٔ تبريز.
  • موزهٔ حيات‌وحش تبريز.
  • موزهٔ مراغه.
  • موزه مردم شناسي بناب
  • مسجد جامع مهرآباد بناب
  • مسجد اسماعيل بيگ بناب
  • روستاي تاريخي صور بناب
  • حمام تاريخي مهرآباد بناب
  • پل پنج چشمه بناب
  • قلعه ي دختر بناب
  • حمام تاريخي حاج فتح الله بناب
  • راسته بازار بناب
بؤلوم :
شنبه 26 آذر 1390     یازار : تورك اوغلو





نگاه اجمالي

آثار و بناهاي آذربايجان شرقي اغلب از دوره مغول و عصر صفويه بوده است و داراي شاهكارهاي معماري و تزئينات و كاشي كاري گرنبهايي مي‌باشد. در دوره هلاكو خان مغول و ديگر ايلخانان تبريز به عنوان شهري مهم مد نظر بوده است و نيز در دوران صفويه مدتي تبريز پايتخت بوده است از جمله معماري‌هاي خلق شده مساجد مي‌باشد كه به بررسي آنها مي‌پردازيم.

مسجد كبود

اين مسجد از بناهاي دوران حكمراني جهان شاه قراقويونلو است كه درسال 870 ه.ق بنا شده اگر چه بعدها در اثر زلزله و حوادث ديگر اين مسجد تخريب گرديده ولي از آثار باقيمانده از جمله كاشي كاريهاي آن مي‌توان به عظمت معماري اين مسجد پي‌برد. باني اين مسجد صالحه دختر جهانشاه است. نام اين مسجد را به گويش محلي گوي مسجد و در فارسي مسجد كبود ضبط كرده‌اند.پ

كتيبه‌اي در طاق درگاه اين مسجد قرار دارد كه در آن عبارت «العماره مباركه المظفريه» نقش شده است. از نوشته‌هاي باقيمانده كتيبه مشخص مي‌شود كه اين مسجد در ماه ربيع الاول 870 (ه.ق) بنا گرديده است. ساختمان سردر و دو مناره اصلي آن داراي رواق گنبد داري بئده است كه متصل به شبستان اصلي مسجد شده است.

مسجد علي شاه

بناي ارگ تبريز باقيمانده مسجدي به نام مسجد علي شاه است كه بين سال‌هاي 716 الي 724 (ه.ق) بوسيله تاج الدين علي شاه تبريزي وزير الجايتو و ابوسعيد بهادر خان مغول ساخته شده است. در حال حاضر از آن بناي عظيم تنها قسمتي از ديوارهاي آجري محكم و قطور باقيمانده و بقيه تخريب شده است.

مسجد جامع

مسجد جامع در مدرسه طالبيه بازار صفي واقع است. اولين باني آن معلوم نيست ولي پس از وقوع زلزله و ويراني اين مسجد حسينقلي خان دنبلي مجددا آنرا بنا نمود. طول مسجد 60 متر و عرض آن 15.20 متر است و با طاقهاي ضربي آجري پوشيده شده است. در سنگ مرمر صافي كه به ديوار جنوبي نصب شده است فرماني از شاه طهماسب صفوي در دوازه سطر به خط ثلث برجسته روي آن نوشته شده است كه به لحاظ تاريخي حائز اهميت مي‌باشد.

مسجد استاد شاگرد

اين مسجد در زمان امير حسن چوپاني ملقب به علاالدين ساخته شده و به نام سليمان ، نواده هلاكوخان شهرت يافته بود. از اين رو عده‌اي آنرا مسجد سليمانيه و برخي علائيه مي‌خواندند چون تحرير قسمتي از مسجد به خط خواجه عبد الله صيرفي و قسمتي ديگر را شاگردان او نوشته‌اند لذا به مسجد استاد شاگرد هم معروف شده است.

مسجد حسن پادشاه

اين مسجد در ميدان صاحب الامر واقع است و در زمان حسن پادشاه حكمران آذربايجان با آجر و سنگهاي مرمر ساخته شده بود. اين مسجد بعد از وقوع زلزله ويران گرديد ولي دوباره بازسازي گرديد.

مسجد دال ذال

مسجد دال ذال در محله مهاد مهين واقع است. در قديم نام اين مسجد «الدار» بوده است. مسجد داراي چهار ستون سنگي و نه گنبد ضربي آجري است. در كنار هر ديوار طاقي به عرض حدود يك و نيم متر تعبيه شده است. از طاق وسطي ديوار غربي مسجد راهي به بقعه امامزاده دال ذال باز مي شود. اين بقعه در حال حاضر به صورت تالار مستطيل شكلي است كه در وسط اين تالار دو قبر وجود دارد ولي هويت اين گورها معلوم نيست.

مسجد اسماعيل خاله اوغلو

اين مسجد در سمت چپ مدرسه طالبيه و متصل به ديوار شرقي مسجد جامع قرار گرفته است و داراي ستونهاي سنگي و طاقهاي ضربي آجري مي‌باشد. در گذشته اين مسجد را ملا حسن پيشنماز مي‌گفتند ولي اكنون به مسجد اسماعيل خاله اوغلو معروف است. در اين مسجد حاج ميرزا عبدالعلي آقا پسر حاج ميرزا محمد مشهور به مجتهد كوچك كه برادر ميرزا صادق آقا مجتهد بوده اقامه جماعت مي‌كرده است.
بؤلوم :
شنبه 26 آذر 1390     یازار : تورك اوغلو


مسجد جامع اورميه

مسجد جامع يكي از آثار كهن و قديمي شهر تاريخي اروميه است و در خيابان اقبال قرار دارد. اين مسجد در ميان بازار قديمي شهر واقع شده و يكي از اركان اصلي بافت قديمي شهر است. برخي از محققين معتقدند اين بنا ابتدا آتشكده بود و بعد از تسلط مسلمين ويران شد و سپس در قرن هفتم هـ . ق بر روي آن مسجدي ساخته شد. به اعتقاد اين گروه از محققين سبك تزيينات، گچ بري ها، ستون بندي ها و طاق هاي مسجد عيناً شبيه به سبك معماري سلجوقيان است.

تاريخ تجديد بناي اين مسجد معلوم نيست، اما محراب آن در تاريخ 676 هـ.ق ساخته شده است. اين مسجد به همراه ساير اجزاء بافت قديمي شهر به ويژه بازار و راسته هاي آن بارها مورد مرمت و بازسازي قرار گرفته است. مسجد جامع با دو در ورودي كه از صحن بزرگ آن منشعب مي شود، به بازار راه دارد.

اين مسجد داراي آثاري از دوره هاي مختلف است:

مسجد جامع اورميه

شبستان گنبددار قديمي: هسته اوليه بنا را اين مجموعه تشكيل مي دهد و حاوي كليه مشخصات معماري اسلامي است. به احتمال قريب به يقين اين بخش مربوط به دوره سلجوقيان (قرن ششم هـ.ق) به بعد است. محراب مسجد با گچ بري نفيس در اين قسمت قرار دارد و در تاريخ 676هـ.ق- در زمان حكومت ايلخانان- به بهترين نحو ساخته شده است.

مسجد جامع اورميه

چهل ستون متصل به شبستان گنبددار: زمان ساخت آن جديدتر از شبستان اولي به نظر مي رسد و در خاك برداري از كف آن مقداري اشياي متعلق به دوره ايلخانان به دست آمده است. اين چهل ستون به خاطر صدمات وارد ه چندين بار مرمت شده است.

حجره هاي قديمي اطراف صحن مسجد: اين حجره ها مربوط به اوايل دوره زنديه است. براساس سنگ نوشته موجود زمان احداث آن 1184 هـ.ق است.

بخش نوساز اطراف صحن: اين مجموعه به جاي بافت قديمي ساخته شده و بيشتر مربوط به دو دهه اخيراست.

مصالح به كار رفته در اجزاي مختلف ساختمان مسجد نيز متفاوت است. شبستان گنبددار و چهل ستون با دو نوع مصالح- قسمت تحتاني و قسمت هاي بالايي آن از آجر- ساخته شده است.

مسجد جامع اورميه

 از مهم ترين عوامل تزييني مسجد كتيبه هاي كوفي دور گنبد و گچ بري محراب آن است.

مسجد جامع اورميه