بؤلوم :
ثابیت یازی     یازار : تورك اوغلو
Tanner Dyyla

Merhaba sevgili Gvrvshchv

Kopyalama ve Yazanyn Yazıları Gvtvrsz Qaynaq Edinburgh Yazmaghy Avnvtmayyn





http://s2.picofile.com/file/7148218274/fc5309ccc651.jpg

اگر دختر اورميا پسر بود، عنوان يكي از درس هاي كتاب فارسي چهارم دبستان، دختر فداكار اورميا مي شد ...

هر چه جلوتر مي روم عاصي تر مي شوم. آب درياچه را مي ديدم مطمئن تر مي شدم. بعد از اين همه راه، حداقل از دور بايد معلوم مي شد. شايد چون عجله دارم، راه طولاني تر مي شود. هيچ وقت نشده اين جاده را با آرامش بروم. هر بار سراب مي بينم ته دلم خوشحال مي شوم. با ديدن پرنده ها كه روي سراب پرواز مي كنند يا شنيدن صدايشان فكر مي كنم رسيدم. نكند همه اش فقط سراب باشد.

اين دختر پاك ديوانه شده؛ باز به سرش زده. هميشه با بزرگترها در افتاده. اگر تا رسيدنم كاري دست خودش ندهد خوب است. مرا باش كه باز راه افتادم. مگر آن زمان كه چراغ به دست آن جا مي ايستاد، به حرف هايم گوش داد كه حالا گوش بدهد. ليلا مي گفت چند روز است پاي پياده با بطري هاي آب، كنار درياچه مي رود و آب آن ها را به درياچه مي ريزد. بعد ساعت ها مي ايستد و نيايش مي كند. بعضي وقت ها چند نفر هم همراهش مي روند. آن ها هم راحت نمي نشينند كه او هر كاري دلش خواست بكند. خودت را زود برسان. مي شناسي اش؛ فكري به ذهنش برسد ديگر دست بردار نيست. شايد به حرف تو گوش بدهد.

نكند راست راستي فكر مي كند با اين آب ها مي تواند درياچه را پر كند. اين درياچه هم انگار آب شده رفته زير زمين. زبانم لال اگر اين جوري بشود به جاي درياچه، كوير مي نشيند. خودش هم كوير نمك. همه چيز از بين مي رود؛ تك وتوك درختي كه مانده، پرنده هاي انگشت شمار و لجن كم و بيش مانده. فقط نمك باقي مي ماند. آن وقت ديگر براي سفيدپوش شدن زمين و درخت ها نيازي به زمستان و برف نيست.

نور شديدي چشمم را اذيت مي كند. تا چشم كار مي كند سفيدي ست كه زير نور آفتاب برق مي زند. واي حالا چه كار كنم؟ دردسر كم داشتم. چه هوشي! از او هم ديوانه تر منم. توي چله ي تابستان برف كجا بود. اي كاش برف بود. ليلا همان روز كه زنگ زده بود گفت كه شوره زار را چندين كيلومتر زودتر از درياچه مي بيني. باور نكردم. يعني نمي خواستم باور كنم. خدا مي داند چه بلايي سر ما مي آيد. هيچ كس هم به فكرش نيست. نمي دانم اين دختر تا حالا چه كار مي كرد كه كار به اين جا رسيده است. مي گفتم تا او هست غمم نيست. طفلك چه كار كند. چشم همه است و او مجبور مي شود به تنهايي جور هر دوره را بكشد. از وقتي راه افتادم منتظر درياچه بودم. حالا جلوي چشمانم نمي بينمش. نمي دانم كي رسيده ام. سال ها پيش كه مي آمدم از چند كيلومتري بوي لجن خفه ام مي كرد. پيف پيف مي كردم و دستمالي روي بيني ام مي گرفتم. حالا بايد تا يك قدمي درياچه بروي تا يك كمي بويش بيايد. آن موقع صداي درياچه كه قاطي جيغ و ويغ پرنده ها مي شد، گوش ها را كر مي كرد. آدم با چشم بسته هم مي دانست كجاست. پرنده ها به پيشواز مي آمدند. بدرقه مي كردند. هر لحظه جلوي چشم هايم بودند. حالا ديگر نه پرنده اي. نه صدايي. آدم از اين همه سكوت احساس تنهايي  مي كند، دلش مي گيرد. از آن همه چيز فقط كمي بويش مانده. اصلا دلم نمي خواهد براي نوه هايم تعريف كنم: «يك زماني اين جا مثل شورآبي بوده، بعدها كم كم آبش خشك شده و نمكش مانده.» اين هم نبود، حالا حالاها متوجه رسيدنم نمي شدم. به دور و برم نگاه مي كنم. كوه هاي نمك از جاي جاي درياچه سر بلند كرده اند. به رشته كوه هاي نمك مي ماند. نزديك آن كوه ها يك كشتي به نمك نشسته است. از توي كشتي پرنده اي به سويم پرواز مي كند. نزديكي هاي من روي زمين مي نشيند. كمي نگاهم مي كند، دوباره پرواز مي كند و به كشتي برمي گردد. انگار مثل من منتظر كسي هست. ليلا مي گفت از همه ي پرنده ها، گوزن هاي زرد و ديگر حيوانات جفت جفت داخل كشتي برده اند. مدام ابرها را بارور مي كنند. منتظر يك بارش درست و حسابي هستند تا آن ها را به جايي برساند. نبارد مي خواهند چكار كنند. حتما فكرش را كرده و آذوقه ي زيادي برداشته اند. تا كي مي توانند آن جا دوام بياورند؟مدتي است كنار درياچه در حال انتظار قدم مي زنم. دير كرده است. عجله دارم ولي توي دلم مي گويم كاش ديرتر مي آمد. معلوم نيست فردا اين هم باشد يا نه. هر دو طرفم درياست. دو درياي متفاوت. يك طرف واقعي است. همه چيز خود خودش است. با رنگ ها و شكل هاي مشخص خودش، اما طرف ديگرم دريا با كوه و كوه با آسمان يكي شده است. هيچ چيز مشخص نيست. همه چيز در هم فرورفته. سايه روشني به اين زيبايي به عمرم نديده ام. دستم را جلو مي برم پرده ي ضخيم توري را كنار بزنم. دستم بي هدف اين ور و آن ور مي رود. واقعي نباشد چه؟ سنگي برمي دارم. به طرف آب پرتاب مي كنم. سنگ چند دفعه به سطح آب مي خورد، به جلوتر پرت مي شود و سپس فرو مي رود. خوشم مي آيد. چند بار تكرار مي كنم. نكند از غلظت نمك آب باشد؟ نمي دانم.

درياچه و پرنده ها يك جا لال شده اند. رمقي برايشان نمانده است. صداي زاري هم نمي آيد. چه غريبانه سكوت كرده اند. در وطن خود غريب بودنشان، قلبم را مي فشارد. شايد هم با ديدن وضعيت نزار هم ديگر بيش تر در خود فرورفته، ساكت و مغموم به انتظار مرگ نشسته اند. با اين وضعيت چگونه اميدي در دلم زنده بماند.

زنبق هاي بنفش نظرم را جلب مي كنند. چمبك مي زنم. دستم بي اختيار براي چيدن شان مي رود. همين كه مي خواهم يك شاخه بچينم، شوكي تنم را مي لرزاند. آه چشمانش! دستم را زود عقب مي كشم؛ نفسي مي كشد و قدش را راست مي كند. صداي آه مي آيد. خودش است. پس شما چه كار مي كرديد؟ او هم راحت نشسته است كه نگهبانانم آن جا هستند. من به اميد او، او هم به اميد شما راحت نشسته است. نمي دانست كه جلوي چشم تان همه چيز را مي برند و شما هم ساكت مي ايستيد و تماشا مي كنيد. خم مي شوم. ديگر صدايي نمي آيد. لابد ترسيده اند. شايد هم از خجالت چيزي نمي گويند. با اين وضع روزي چند بار مي ميرند و زنده مي شوند.

از سايه ي خاكستر او اين همه زنبق بنفش اين جا روييده است. اما انگار نه انگار. اگر دختر اورميا پسر بود، عنوان يكي از درس هاي كتاب فارسي چهارم دبستان، دختر فداكار اورميا مي شد. آن موقع همه سرگذشت اش را مي دانستند. مي دانستند او را شكنجه كردند، لب هايش را دوختند و به كنار درياچه انداختند تا بميرد. توي يك قدمي مان هيچ كس نمي داند بر سر او چه آمد. نمي دانند كه او با حال نزارش به زحمت بلند شد و روبروي درياچه ايستاد تا براي رهايي شهر و درياچه اش نيايش كند.

 

آن طرف تر دختري مي بينم با بطري ها در دست. رو به درياچه ايستاده و با خودش صحبت مي كند. اگر او باشد رازش را به دريا مي گويد. واي به حالشان. پرنده اي پيش او نشسته و رو به دريا آواز مي خواند. به گمانم همان پرنده باشد. نزديك تر كه مي روم، مي شناسم اش. خودش است. ده قدم بيش تر نمانده به او برسم. به سوي من برمي گردد. بعد از آن همه سال جاي زخم دور لب هايش معلوم است. به چشم هايش نگاه مي كنم. از چشمانش رودي بنفش به سويم جاري مي شود.


بؤلوم :
جمعه 28 بهمن 1390     یازار : تورك اوغلو
  • القشله: سربازخانه، پادگان، ساخلو،( Barracks ) در تركيه: قيشلا (پادگان) كه همان قشلاق است. كلمه اخير وارد فارسي شده است.
  • اليطق: خوابگاه( Dormitory). كلمه از مصدر ياتماق (خوابيدن) مي‌آيد. در فارسي «يتاق:كشيك» (فرهنگ معين) آمده است در مفهوم پاسداري به هنگام خواب مردم.

اسامي غذاها

  • البرغل: بلغور، افشه( Groat ) در تركي آذري يارما گفته مي‌شود و در تركيه بولغور كه همان وارد فارسي نيز شده است. كلمه از مصدر بؤلمك آيد و در مفهوم گندم دو نيمه شده است.
  • البقلاوە: باقلوا (نوعي شيريني) ( Kind of pastry) . وارد فارسي نيز شده است. براي اتيمولوژي كلمه نگا: فر.
  • البوظه: بستني ( Ice-cream) در تركيه امروز "دوْندورما" گويند. اين كلمه دخيل عربي از "بوز" (يخ) تركي مي‌آيد.
  • القاؤرمه/القورمه: گوشت تفتيده، قرمه. ( Preserved meat ) .از مصدر قاوورماق: تفت‌دادن تركي مي‌آيد و وارد فارسي نيز شده است. (قرمه)
  • الكباب: كباب،( Kabab). به عربي از تركي عثماني وارد شده است وليكن در فارسي به نوعي به فعل كؤيمك: سوختن ، پختن در تركي قديم مرتبط باشد. (از اين فعل: كؤيمج كه در فارسي كوماج شده است.) وليكن اين ارتباط هم بعيد مي‌نمايد و سازگار با قواعد تركي نمي‌نمايد. بنابراين عجالتا اصالت آنرا فارسي مي‌دانم.
  • القيمار/ القيمر/ الكيمار/ الكيمر: سرشير، قيماق، ( Cream) . كلمه به صورت «قايماق / قئيماق» در تركي آذري آيد. در تركي تركيه: كايماق/كايمار... همان وارد فارسي شده است. و"قيماق" تلفّظ مي‌شود. خامه نيز تلفّظ محرف از آن است. قايماق>خايماق>خايما>خامه.
  • اليوغورت: ماست ( Yoghurt) از مصدر "يوغورماق" (عجين كردن) در مفهوم شير عجين شده آيد و وارد زبانهاي اروپايي شده است. در آذري به جاي آن "قاتيق" نيز گويند كه از مصدر "قاتماق" آيد. (در مفهوم آن چه مخلوط نان كردن و خورند). اين كلمه اخير در فارسي به صورت قاتق آيد.

البسه و پوشاك

  • البقجه: بقچه ( Bundle). از مصدر بوقماق/ بوْغماق (بستن) وارد فارسي نيز شده است.
  • التبّان: شلوارك ( Shorts). از مصدر توتماق: گرفتن، پوشاندن (دومان داغي توتدو: مه كوه را پوشاند)، تومان: پوشاننده (در مفهوم ساتر بدن آيد) و وارد فارسي نيز شده است به صورت تنبان.
  • الطربوش: فينه( Fez) (نوعي كلاه عثماني به صورت سيلندر قرمز...).
  • الفوطه: لنگ (Loincloth). در تركي "فيته" گفته مي‌شود. در اصالت تركي بودن آن بايد ترديد نمود. در تركي كلمه‌اي كه با "ف" شروع شود رايج نبوده شايد "پيچه" فارسي پيته، فيقه شده و از آن جا وارد عربي شده (الله اعلم) در عربي به معاني: پيشگيره و پيشبند.( Apron)، حوله دستي ( Towel)، دستمال ( Hand kerchief)، باشلق ( Cowl و Cap) نيز آمده است. لازم به ذكر است كه حوله نيز ريشه تركي دارد. نگا: فر.
  • الكرك: پوستين ( Collar) . كورك (مثال: كوركونه بيره سالماق معادل: كك به تنبانش انداختن. براي اتيمولوژي كلمه. نگا: فر)
  • الياقه: چاك گريبان، يقه( Veil) لفظ تركي است. (ياخا/ يخه) كه وارد فارسي نيز شده است. نگا: فر.
  • اليشمق/ اليشمك: نوعي روبند زنانه ( Yashmak , Veil) اسم مصدر است از مصدر ياشماق: پوشاندن، معادل عربي اين كلمه در عربي "لثام" است.

ميوه و درختان

  • المروديه: گلابي/ امرود (Pear). وارد فارسي نيز شده است. براي اتيمولوژي كلمه. نگا:فر.
  • البنجر: چغندر( Beet). در تركي آذري چوغوندر/ چوكوندور گفته مي‌شود كه لفظ تركي است از مصدر "چؤكمك" در مفهوم محصولي فرو نشسته در زمين. در تركيه پانجار گويند كه همان از طريق عثماني وارد عربي شده است از همان لفظ "پئنجر" در قره‌داغ كناره ارس: "سبزيجات" همان را در نام ترشي "هفته بيجار" در فارسي مي‌بينيم در مفهوم ترشي متشكل از هفت نوع سبزه. ريشه يابي پانجار در تركي مشكل است.
  • التتن: توتون، (Tobaco). از مصدر توتمك: سوختن، توتون كه در تركي آذري به معناي «دود» است. (توتونوم تپه‌م‌دن چيخدي: دود از كله‌ام برخاست= پدرم درآمد) از همين مصدر در فارسي: توت> دود/ توتن/ توتك.
  • الجاريزك: آلو (Plum). ظاهرا اين كلمه بايد مركب باشد. الجا+ ريزك جزء اوّل لفظ آلچا ( آلوچه) است كه تلفظ قديمي آن در تركي آلوچ بوده و از ريشه آل (قرمز)، آلا (دورنگ) در مفهوم ميوه‌اي مركب از دو رنگ سرخ و زرد. كه به صورتهاي: آلو/ آلبالو/ آلوچه/ آلاييدن و... وارد فارسي شده است. امّا جزء دوّم (ريزك) را در اين تركيب تشخيص دادن مشكل است شايد نر/ نرك فارسي باشد؟!
  • الجاودار: چاودار/ كاورس (Rye). (براي ريشه يابي كلمه در تركي نگا: فر) وارد فارسي نيز شده است.
  • القاؤون/ القؤون: طالبي/ گرمك (Eantaloup). (نگا: فر)
  • الوشنه: آلبالو ( Sour cherry) . از اسلاوي وارد تركي شده و از آن جا به عربي، و اصالتا اسلاوي است.

اشياء و آلات:

  • الأزمه/ القازمه: كلنگ (Pickax). قازما (از مصدر: قازماق) معروف است. امّا "ازمه" بايد از مصدر ازمك (خرد كردن) باشد در اين صورت در اصل به معني كلوخ‌كوب ( تخماق) بوده كه بعدا تغيير معني داده است.
  • البارود: باروت (Gunpowder). كلمه اروپايي است كه از طريق تركي عثماني وارد عربي شده است.
  • الباروده: تفنگ. (Rifle) و (Gun) در عربي بدان بيشتر "بندقيه" گويند. از كلمه بنديك/ ونديك/ ونيز آيد. شايد بدان اعتبار كه از جزيره ونيز وارد مي‌شده است.
  • البرغي: پيچ، برقي (ابزار)( Crew). از مصدر بورماق (پيچاندن) اسم مصدر است و عينا وارد فارسي نيز شده است.
  • البرمق: پرة چرخ (Spoke). تلفّظ تركي آن "بارماق" است. در اصل به معني انگشت مي‌آيد كه مجازا معني پره را نيز مي‌دهد.
  • البغمه: گردن‌بند،( Necklace). از مصدر بوْغماق (خفه‌كردن يا بستن گلوگاه، بستن). «بوْغما» در مفهوم چيزي كه به گلو بسته مي‌شود.
  • البلطه: تبر،( Ux). تلفّظ تركي كلمه "بالتا" است. براي اتيمولوژي كلمه نگا: فر.
  • البليه: تيله، تشله،(Taw) و(Marble) (؟)
  • البوري: شيپور، (Horn). كلمه در تركي به معني لوله (بخاري و نفت) آيد. نگا: فر.
  • البويه/ البويا: واكس، (Shoe-Polish).
  • البيرق: پرچم، لوا.( Flag). تلفّظ تركي كلمه بايراق (بعضا: بايداق) است كه به صورت «بيرق» وارد فارسي نيز شده است. نگا: فر.
  • التنك: حلبي، (Tin-Plate). (قبلا توضيح داده شده.)
  • الجزدان: كيف پول، (Purse) و( Wallet). كلمه مركب است. جز(لفظ عربي است) + دان (پسوند فارسي) در مفهوم ظرف براي چيزهاي خرده ريز كه امروزه نيز به همان صورت در تركيه رايج است.
  • الجزمه: چكمه، موزه،( Boot). درتركيه "چيزمه" گويندكه همان وارد عربي شده است و از مصدر چيزمك (نقش و نگار كشيدن) به اعتبار آن كه اين نوع موزه‌ها داراي نقش و نگار بوده است. در تركي آذري چكمه گويند كه همان وارد فارسي شده است.
  • الخرطوش: فشنگ، ( Cartirdge). چنان كه از معادل انگليسي كلمه هم قابل مشاهده است كلمه اروپايي است كه وارد عثماني شده و از آنجا به عربي.
  • الدقماق: تخماق، كلوخ‌كوب، گرز،( Beetle). عينا به صورت "تخماق" وارد فارسي شده است (نگا: فر).
  • الدوشك: تشك،( Mattress). از مصدر دؤشه‌مك/ تؤشه‌مك: فرش كردن، دؤشك: چيزي كه در زير شخص پهن مي‌شود. عينا به صورت «تشك» وارد فارسي شده است.
  • الدبّوس: گرز، (Mace). كلمه "توْپوز" تركي است كه وارد عربي شده است. نگا: فر.
  • السنجق: پرچم، علم،( Flag). (قبلا توضيح آن گذشت.)
  • السؤنكي/ السنكو: سرنيزه،( Bagonet). تلفّظ تركي كلمه «سونگو» است. (سومويو سونگو اوْلموش: سالهاي زيادي از فوت او مي‌گذرد.) نگا: فر.
  • السوتين: سينه‌بند زنانه، كرست،( Brassiere). (از كلمه "سوت": شير تركي؟!)
  • الشاكوش: چكش،( Hammer). از مصدر چكمك (كشيدن؛ مجازا: زدن)، چكيج (آلت ضرب ميخ) كه به صورت "چكش" وارد فارسي شده است.
  • الشبك/ الشبق: چپق،( Chibouk). تلفّظ تركي كلمه «چوبوق» است كه ساختار آن قطعا تركي است وليكن بن كلمه «چوپ» است كه ممكن است همان "چوب" فارسي باشد. وارد زبانهاي ديگر از جمله فارسي نيز شده است.
  • الطبنجه: تپانچه، سلاح ناري كمري،( Pistol). از مصدر تپمك: لگدزدن. "تاپانچا" كه وارد فارسي هم شده است. تپانچه: سيلي (نگا: فر تپمك).
  • الطلمبه: تلمبه ( Pump). در اصل كلمه ايتاليايي است از طريق تركي عثماني وارد عربي و فارسي شده است. (نگا: فر).
  • الفرشه: فرچه، (Brush). تلفّظ تركي كلمه "فيرچا" است كه وارد فارسي و عربي شده است.
  • الفشك: فشنگ،( Cartidge) . وارد فارسي نيز شده است.
  • القاشوقه: قاشق( Spoon). از مصدر قاشيماق: خراشيدن و كندن، قاشيق/ قاشوق در مفهوم ابزاري درون تراشيده (چوبي كه درون آن را تراشيده قاشق ساخته‌اند) آمده و وارد فارسي و عربي شده است. در اسامي عربي نيز آيد. غاشقي/ غاشجي محرف كلمه قاشقچي است.
  • القايش: چرم،( Leather). تلفّظ تركي كلمه قايـيش/ قه‌ييش در تركي آذري به معناي كمربند آيد. (نگا: فر).
  • القبان: قپان، قنط،( Steelyard). از مصدر قاپماق: برگرفتن و ربودن و از زمين كندن ... قاپان در مفهوم ابزاري كه بار را از زمين كنده و كشد. از همان مصدر قاپلان: پلنگ (در اسامي عربي: شيخ قبلان) و در فارسي قپان/ قاپيدن.
  • القزان: پاتيل، ديگ،( Caldron). تلفّظ تركي كلمه قازان (بعضا: قزن) مي‌باشد كه وارد فارسي شده است و از همان قزن قفلي ( قفلي به شكل قزن).
  • القبلق: كلاه،( Hat) و ( Caplac). تلفّظ تركي كلمه "قالپاق" است كه وارد فارسي نيز شده است. (نگا: فر).
  • القونداقچي: تفنگ‌ساز،( Gunsmith). قوْنداق: قنداق تفنگ و طفل شيرخوارـ از همان قوْدانقچي. براي ريشه يابي كلمه نگا: فر.
  • القيطان: قيطان( Cord). (تركي بودن اصالت كلمه قابل بحث است.)
  • الكرباج: تازيانه، (Lash). از مصدر قيرماق: زدن و شكاندن، قيرمانج/ قيرماج كه محرف آن در تركيه قيرباج شده است و كلمه اخير از همان است. لفظ ديگر و معروف‌تر آن چالاق: شاللاق است كه وارد فارسي شده است. (شلاق).
  • الكريك: پارو،( Fur clouk )، جك ( Jack) بيل... اين كلمه در تركي كورك است كه محرفا به معاني فوق در عربي وارد شده است. نگا: فر.
  • اليطقان: نوعي شمشير قوس‌دار، (Yataghan). از مصدر «ياتماق» خوابيدن در تركي تركيه به معني قمه و نظاير آن آيد. (به اعتبار آن كه بر پهلوي قمه‌ بند خوابيده است.)

كلمات متفرقه:

  • الأوزي: بره، (Lamb). تلفّظ تركي كلمه قوزو/ قوزي است كه صامت اوّل ساقط شده است.
  • السنقر/ السنقور: سنقر، گونه باز شكاري، (Gyrfalcon). اين كلمه در همين معني به صورتهاي شونقار/ سونقور در تركي رايج است. زبانشناسان اصل آن را محرف «صقر» عربي مي‌دانند. (نگا: فر).
  • العاشق: قاب‌بازي، (Knutle-bone). تلفّظ تركي كلمه: آشوق/ آشيق است. (نگا: فر).
  • القرقوز: خيمه شب‌بازي( suppe-show). در تركي تركيه «قاراـ گؤز»/ «قره گؤز» بوده (به اعتبار چشم‌هاي سياه عروسكان خيمه شب‌بازي) كه محرف همان در عربي «قرقوز» شده‌است.
  • الادبسير: بي‌ادب،( Impolite). (ادب‌سيز).
  • الأورنيك: پرسشنامه،( Form). محرف "اؤرنك" (نمونه) تركي؛ نگا: فر.
  • البصمه: اثر انگشت، ( Finger print). از مصدر باسماق: پرس، چاپ، تركي به صورت «باسما»: چاپ آيد كه همان در فارسي: باسمه و در عربي «بصمه» شده‌است.
  • الدغري: راست، مستقيم، ( Straight). (دوْغرو: مستقيم، راست).
  • الويرگو: ماليات، ( Tax). (تلفّظ تركي وئرگي از مصدر "وئرمك": دادن).

الياظ: خط (در پشت سكّه) ( Tails). از آن جايي كه سكّه‌هاي عثماني در يك رو توغرا (طغرا)ي شاهي و در روي ديگر نوشته (يازي) داشت، لذا طغرا را به صورت مرخم، تورا نمودند  و به جاي «شيرو خط»، «يازي‌ـ تورا» گويند و اسم مصدر است از مصدر يازماق: نوشتن.

بؤلوم :
جمعه 28 بهمن 1390     یازار : تورك اوغلو

فارسي مي نويسم چون تورك ائليم توركي نمي داند

فارسي مي نويسم چون تورك ائليم از يادگيري زبان مادري خود محروم است

فارسي مي نويسم چون تورك ائليم به اين زبان سواد آموخته

فارسي مي نويسم چون تورك ائليم زبان بيگانه را بهتر از زبان مادري خود متوجه مي شود

فارسي مي نويسم چون تورك ائليم نمي داند زبانش سومين زبان زنده ي دنياست

فارسي مي نويسم چون تورك ائليم نمي داند اصل پانزدهي در قانون اساسي وجود دارد كه مسكوت مانده

فارسي مي نويسم چون كودكان تورك ائليم زنگ اول زبان فارسي دارند

فارسي مي نويسم چون كودكان تورك ائليم زنگ دوم تاريخ 2500 ساله پارسي دارند

فارسي مي نويسم چون تورك ائليم فقط و فقط فارسي مي داند  و بس

فارسي مي نويسم  اما از نوشته خود پشيمانم

بؤلوم :
جمعه 28 بهمن 1390     یازار : تورك اوغلو

شعري از "پيريكلي"

تورك دوغولموشام تورك اؤله جييم

عؤمرومو  ائليم له   بؤله  جييم

اؤلونجه   اورك دن   گوله  جييم

دانيشسا  ائليم  آنا  ديلين ده

اونوتماسا دؤللر آتاسيني

چاغيرسا ديلينده آناسيني

سيلسه اورگينين آيناسيني

تاپار كيمليگيني اؤز ائلين ده

آتما اه لووي كول كوسا اوغول

اؤز آناوي تاپ يئني ده ن دوغول

ائل ده نيزينده سن اوز يا بوغول

اه زيلمه اوغول اؤزگه سئلينده

بؤلوم :
جمعه 28 بهمن 1390     یازار : تورك اوغلو


Dağlar marala qaldı,

Otu sarala qaldı.

Sərin çeşmə, göy yaylaq

Yenə marala qaldı.

******

Əzizim sözə qaldı,

Bir şirin sözə qaldı.

Yad qovuldu dağlardan,

El-oba bizə qaldı.

******

Dağlarda talam qaldı,

Biçmədim, lalam qaldı.

Dağılsın qürbət ölkə,

Orda bir balam qaldı.

******

Bağçada barım qaldı,

Dərmədim, narım qaldı.

Özüm yad elə düşdüm,

Vətəndə yarım qaldı.

******

Arazda axar qaldı,

Tərlan uçdu, sar qaldı.

Elimdən ayrı düşdüm,

Gözlərim baxar qaldı.

******

Getdi arxa dolandı,

Sular çarxa dolandı.

Düşmən elin gücündən

Qorxa-qorxa dolandı.


كه آن ترك بدپيشه و ريمن است ----- كه هم بد نژاد است و هم بد تن است

ز شير شتر خوردن و سوسمار ----- عرب را به جايي رسيده است كار


كه تاج كياني كند آرزو ----- تفو بر تو اي چرخ گردون تفو

 

مكن هيچ كاري به فرمان زن-----كه هرگز نبيني زني رأي زن


زن و اژدها هر دو در خاك به ----- جهان پاك از اين هر دو ناپاك به

زنان را ستايي سگان را ستاي ----- كه يك سگ به از صد زن پارساي

پس پرده هر كه دختر بود ----- اگر تاجدار است بد اختر است

چون زن زاد دختر دهيدش به گرگ----- كه نامش ضعيف است و ننگش بزرگ

به اختر كس آن دادن كه دخترش نيست--چو دختر بود روشن دخترش نيست

 Turkish Language

خلاصه شده از رساله (مقايسة اللغتين)

تاليف دكتر جواد هيئت


متأسفانه در دوران پهلوي،به پيروي از افكار ملي گرايانه افراطي و شوونيستي بيش از نيم قرن در اين باب سياست جبر و تحميل اعمال شد و از چاپ و انتشار هر گونه كتاب توركي جلوگيري به عمل آمد و زبان فارسي هم بصورت زبان انحصاري دولتي و تحميلي در آمد!در نتيجه اين سو ء تدبير و انحصار طلبي و سياست زور گويي،زبانهاي غير فارسي مردم ايران،بويژه توركي رسما" ممنوع شد.البته اينگونه رويه و اعمال غير انساني و ضد مردمي بدون واكنش نماند و در مردمي كه زبانشان ممنوع اعلام شده بود عكس العمل هايي نا مطبوع و گاهي كينه و نفرت برانگيخت و خواه و نا خواه از شيريني لهجه فارسي هم در مذاق آنها كاسته شد!؟

بعد از سقوط رژيم پهلوي و رفع ممنوعيت دولتي در مدت كوتاهي كتاب و مجله و روزنامه به زبان توركي چاپ و منتشر شد و ديوانهاي شعراي توركي گو قديم و جديد تجديد چاپ گرديد و زبان توركي مجددا" ولو بطور نسبي فرصت و ميدان هنرنمايي يافت.

در حال حاضر 25 لهجه يا زبان توركي در مناطق مختلف شوروي سابق،تركستان شرقي(چين)،تركيه و بالكان زبان رسمي مردم است و در حدود20 لهجه يا زبان توركي داراي كتابت و ادبيات كتبي است.

ادبيات شفاهي تورك ها بسيار غني است و در هر منطقه ضمن ويژگي هاي عمومي و قديمي خصوصيات محلي را نيز در بردارد.ادبيات شفاهي تورك زبانان ايران شايد غني ترين و يا يكي از غني ترين آنها در نوع خود ميباشد.

كتاب ده ده قورقود كه داستانهاي اقوام اوغوز را بازگو ميكند،يكي از قديمي ترين آثار ادبيات شفاهي است و بطوريكه اغلب دانشمندان معتقدند،همچنانكه از متن كتاب هم بر مي آيد مهمترين وقايع تاريخي اين داستانها در آذربايجان و در قسمت شرقي آناطولي رخ داده و در آن از قهرماني ها و ويژگي هاي قومي و قبيله اي مردم اين سرزمين سخن رفته است.

طبق آمارهاي اخير در دنيا شش هزار زبان موجود است كه نيمي از آنها كمتر از ده هزار و يك چهارم آنها كمتر از يك هزار گويشور دارند و تنها 20 زبان هستند كه صدها ميليون نفر بدانها سخن مي گويند.زبان شناسان معتقدند كه يك زبان به شرطي مي تواند زنده بماند كه حداقل يك صد هزار نفر گويشور داشته باشد بنابراين بيش از نيمي از زبانهاي حاضر در حال نابودي هستند.

اينترنت،حكومتهاي ملي در گزينش و تحكيم زبانهاي ملي و تضعيف ديگر زبانها نقش مهمي دارند. پيشرفت علمي و صنعتي شدن و روشهاي ارتباطي نوين نيز به نابودي زبانها كمك مي كند.زباني كه در اينترنت نباشد زباني است كه در دنياي نوين "ديگر وجود ندارد"،اين زبان مورد استفاده قرار نمي گيرد و در تجارت هم بكار نمي رود.

در حال حاضر هر سال ده زبان از بين مي رود،افق آينده نيز تيره تر به نظر ميرسد.برخي چنين پيش بيني كرده اند كه 50 تا 90 درصد زبانهاي فعلي در اين قرن از بين مي روند و بدين سبب حفظ آنها امري ضروري به شمار ميرود.

مسئله زبان در قرن21 ام دو سئوال را مطرح ميسازد.از يكسو زبانهاي ملي يا پر گويشور چگونه در برابر پيشتازي زبان انگليسي مقابله كنند؟از سوي ديگر،زبانهاي فرعي يا محلي چگونه مي توانند از خطر نابودي نجات يابند و در جهت توسعه پيش بروند؟

براي حمايت از زبانهاي محلي و جلوگيري از نابودي آنها در 10-12 سال اخير مقامات بين المللي تصميماتي اتخاذ و قطعنامه هايي صادر كرده اند . از جمله:

در18 دسامبر 1992 مجمع عمومي سازمان بين الملل متحد بيانه مربوط به حقوق اشخاص متعلق به اقليت هاي قومي يا ملي،مذهبي و زباني را به تصويب رساند.اين بيانيه كشورها را موظف كرد تا از موجوديت و هويت اقليتها در داخل مرزهايشان حمايت كنند.از ميان حقوق پيش بيني شده براي اشخاص متعلق به اقليتها عبارتند از:حقوق برخورداري از فرهنگ خاص خودشان / حق استفاده از زبانشان / اجازه شركت مؤثر در فعاليت هاي فرهنگي،مذهبي،اجتماعي،اقتصادي و زندگي عمومي و نيز در تصميم گيريهاي مربوط به اقليتي كه به آن متعلق هستند./ اجازه تاسيس و اداره موسسات مربوط به خودشان،حق ايجاد ارتباط صلح جويانه و خالي از تبعيض با اعضاي گروه خودشان يا ديگر اتباع كشورهاي ديگري كه با آنها پيوندهاي مشترك قومي ، مذهبي و زباني دارند.اين نخستين سند قابل قبول جهاني و جامع مربوط به حقوق اشخاص وابسته به اقليتهاست و از همين رو بر نحوه اجرا و تصويب قوانين ملي كشورها تأثير خواهد گذاشت.

شباهت و خويشاوندي زبانها از دو نظر بررسي ميشود:

1-منشأ زبانها

2-ساختمان و شكل خارجي زبانها(موروفولوژي)

زبان توركي از نظر منشأ جزو زبانهاي اورال-آلتاي و يا به بيان صحيحتر،از گروه زبان هاي آلتائي است.

زبانهاي اورال-آلتاي به مجموعه زبانهايي گفته ميشود كه مردمان متكلم به آن زبانها از منطقه بين كوه هاي اورال-آلتاي(در شمال تركستان)برخاسته و هر گروه در زمانهاي مختلف به نقاط مختلف مهاجرت نموده اند.

اين گروه زبانها شامل زبانهاي فنلاند،مجارستان(اوراليك)و زبانهاي توركي،مغولي،منچو و تونقوز(زبانهاي آلتائيك)ميباشد.

از نظر ساختمان و موروفولوژي زبانها به سه دسته تقسيم ميشوند:

1-زبانهاي تك هجائي وياتجريدي :مانند زبان چين جنوب شرقي آسيا.در اين زبانها كلمات صرف نمي شوند و پسوند و پيشوند نمي گيرند و تغيير نمي كنند.گرامر منحصر به نحو و تركيب و ترتيب كلمات است كه معاني كلمات را تغيير ميدهد.در اين زبانها آكان يا استرس(تاكيد يا وورغو)،تن صدا و انتو ناسيون يا آهنگ اداي كلمات و جمله بسيار مهم است و معنا را مشخص ميكند.در زبان چين تعداد كمي از واژه ها تك هجايي هستند.

2-زبانهاي تحليلي يا صرفي : در اين زبانها ريشه كلمات هم ضمن صرف تغيير مي نمايد مانند:گفتن - مي گويم. زبانهاي هند و اروپائي و از آن جمله زبان فارسي جزو اين گروه مي باشند.

3-زبانهاي التصاقي يا پسوندي : در اين زبانها كلمات جديد و صرف افعال از چسبانيدن پسوندهاي مخصوص به ريشه كلمات ايجاد ميشود و اين مسئله سبب پيدايش لغات جديد و غناي لغوي مي گردد.در اين زبانها ريشه ثابت و در موقع صرف تغيير نمي يابد.پسوندها تابه آهنگ ريشه بوده و به آساني از آنها قابل تشخيص اند. زبان توركي و گروه زبانهاي اورال-آلتائي جزو اين دسته مي باشند.

در زبانهاي هند و اروپائي از جمله فارسي پيشوندهاي جر(ادات)يا حروف اضافه وجود دارد. در صورتي كه در توركي پيشوند وجود ندارد. مثلا در برابر كلمه ي انترناسيونال (فرانسه)و بين الملل(عربي)،در توركي ميلّتلر آراسي و يا اولوسلار آراسي گفته ميشود.يعني به جاي پيشوند ، پسوند بكار ميرود،چون در توركي كلمات از آخر تكامل و توسعه پيدا مي كنند.

در زبانهاي هند و اروپائي عنصر اصلي(مبتدا و خبر)در بتدا قرار مي گيرد و عناصر بعدي با ادات ربط يه شكل حلقه هاي زنجير به يكديگر مربوط ميشوند و اگر عناصر بعدي قطع شوند ساختمان جمله ناقص نمي شود . ولي در توركي ترتيب عناصر كاملا بر عكس است . يعني ابتدا بايد عناصر ثانوي و فرعي تنظيم و گفته شود،عنصر اصلي، يا فعل هم در آخر قرار مي گيرد. مثال در فارسي = من به شيراز رفتم تا دوستم را ببينم كه اخيرا از فرانسه آمده و در آنجا شش سال طب خوانده است.

حال همين مثال در توركي = آلتي ايل صب اوخوياندان سونرا فرانسادان يئني قاييدان دوستومو گؤرومك اوچون شيرازا گئتديم.

جي،ال،لويس در دستور خود اجزاي جمله توركي را به ترتيب زير مي شمارد:

1-فاعل2-قيد زمان 3- قيد مكان 4-مفعول غير صريح5-مفعول صريح6-قيد و هر كلمه اي كه معني فعل را تغيير دهد7-فعل.

هر چيز معين بر غير معين مقدم است،يعني اگر مفعول صريح معين باشد بر مغعول غير صريح غير معين مقدم ميشود.مثال جمله مرتب توركي چنين است:

نقاش گئچن گون موزده گلن لره تابلولاريني اوزو گؤستردي يعني نقاش روز گذشته در موزه تابلوهاي خود را به تماشاچيان خودش نشان داد.

بعلاوه هر عنصري از جمله كه به آن بيشتر اهميت داده شود نزديك فعل قرار مي گيرد.

در صورتي كه جمله با فعل ختم نشود جمله معكوس گفته ميشود كه در محاوره ،شعر و سبكهاي خاص به كار ميرود.

هماهنگي اصوات:يكي از بارزترين ويژگي هاي توركي هماهنگي اصوات است.اصوات يا آواها در زبان به عنوان عناصر بسيط تشكيل دهنده كلمات داراي نقش اساسي هستند در زبان توركي بين اصوات مختلف ريشه وپسوند هماهنگي موجود است.

هماهنگي اصوات سبب ميشود كه كلمات توركي داراي آهنگ خاص بوده و تلفظ صحيح آنها اثر مطبوعي در شنونده ايجاد نمايد.

حروف يا صداهاي رايج توركي 32 عددند كه از آنها 9صائت و بقيه صامت هستند.

در توركي بر خلاف فارسي و عربي صدادارها كوتاه اند و به همين علت شعراي توركي گو در شعر عروضي به اجبار از كلمات فارسي يا عربي استفاده كرده و يا بعضي اوقات صداها را كشيده تلفظ مي كنند.وزن عروضي بر خلاف وزن هجايي براي شعر توركي مناسب نبوده و در شعر معاصر جاي سابق خود را از دست داده است.شعر توركي قبل از پذيرفتن اسلام با وزن هجايي سروده شده و "قوشوق" يا "قوشقي" ناميده ميشد.بعد از آنكه بر اثر مهاجرتها توركان به اعراب و فارسي زبانان نزديك شدند وزن عروضي آن را از آن اقتباس و به مرور وزن كلاسيك شعر توركي قرار دادند.با وجود اين شعراي خلقي (اوزانها و عاشيقها) اشعار خود(باياتي ، قوشما و...)را با وزن هجائي سروده اند.

در بررسي مقايسه اي زبانها از چهار نقطه نظر تحقيق ميشود:

1-از نظر جمله بندي يا نحو

2-از نظر مورفولوژي يا شكل خارجي و پسوندها

3-از نظر آوائي يا فونتيك(صداها)

http://tansu.blogfa.com

اينك درباره لغات و مخصوصا" افعال توركي در مقايسه با لغات و افعال فارسي توضيحاتي داده ميشود.

در اين باب امير عليشير نوائي در حدود 500سال قبل در كتاب محاكمة اللغتين بحث قابل توجهي نموده و بعنوان مثال يكصد لغت توركي را كه معادل آنها در فارسي نيست مطرح نموده است ،همچنين تعداد زيادي از افعال توركي را كه فارسي ندارد برشمرده است.

نوائي مي گويد معادل اين كلمات كه صد تاي آن بعنوان نمونه ذكر شد در فارسي وجود ندارد،بنابراين اگر بخواهيم معاني اين كلمات را به فارسي زبانها بفهمانيم ناچار بايد به كمك جمله هايي با كمك گرفتن از كلمات عربي متوسل شويم.

لغاتي را كه نوائي در كتاب خود بعنوان مثال بكار برده كلمات توركي جغتائي است و اغلب براي تورك زبانان ايران نا آشناست از اينجهت در اين رساله به جاي آنها لغات مشابه توركي آذربايجاني بكار برده شده است.

در اين رساله در حدود 1700 كلمه توركي آذربايجاني درج شده كه در فارسي كلمه مستقلي براي آنها بكار نمي رود. ضمنا" بعنوان نمونه در حدود 350 كلمه توركي نقل شده كه عينا" در فارسي بكار ميرود مانند:آقا،خانم،سراغ،اوغور،قاب،قاشق،قابلمه،دولمه،بيرق،سنجاق و امثال آنها.

در مقايسه ديكسيونرهاي توركي آذربايجاني توركي تركيه مشاهده ميشود لغاتي كه معادلشان در فارسي موجود نيست در دو لهجه توركي يكي نبوده و در بيش از 30%لغات با هم متفاوتند.از طرفي از هر ريشه لغتي 1- 4 كلمه ذكر شده،در صورتيكه در توركي از يك ريشه تعداد زيادي كلمات ساخته ميشود و هر كدام معني بخصوصي دارند.ضمنا" بايد خلطر نشان نمود كه در حال حاضر 28 زبان يا لهجه مستقل توركي وجود دارد كه 20 لهجه آن داراي كتابت و ادبيات ميباشند و هر كدام داراي لغات مترادف بيش از يك هزار لغت توركي آذربايجاني مي باشند.با اين ترتيب معلوم ميشود كه هزاران كلمه در توركي موجود است كه معادل آنها در زبان فارسي موجود نيست.

در زبان توركي كلماتي با اختلاف جزئي(نوآنس)در معاني موجود است كه در فارسي نيست.مثلا"براي انواع دردها كلمات:

آغري/ آجي/ سيزي/ يانقي/ زوققو/ سانجي/ گؤينه مك/ گيزيلده مك اينجمك، بكار مي رود كه هر كدام درد بخصوص را بيان مي كنند.

آغري معادل درد فارسي است(درد عضوي).

سانجي به درد كوليك احشاء تو خالي گفته ميشود مانند قولنج روده،

آجي به درد پرووكه گفته ميشود مانند درد در موقع كشيدن دندان.

سيزي به درد خفيف سوزش دار گفته ميشود.

يانغي معادل سوزش ميباشد.

زوققو درد همراه ضربان است مانند درد آبسه ودرد عقربك انگشتان و امثال آنها.

گؤينه مك شبيه سوختن است و در دقايق اول سوختگي ديده ميشود.

اينجيمك دردر موقع پيچ خوردگي مفاصل و يا درد حاصل از ضربه و سقوط ميباشد.

گيزيلده مك درد شبيه گزگز كردن دردناك مي باشد.

در فارسي براي تمام حالات فوق لغت درد و يا سوزش بكار مي رود.

در توركي به گريه كردن آغلاماق گفته ميشود.ولي اين كلمه مترادفهاي زيادي دارد كه هر كدام حالات مختلف گريه را بيان مي كند.مثلا":

آغلاميسماق يعني بغض كردن و به حالت گريه افتادن بدون اشك ريختن.

بؤزمك به معني حالت گريه گرفتن كودك.

دولوخسونماق به معني حالت گريه به خود گرفتن و متأثر شدن بزرگسال و پر شدن چشم از اشك ميباشد.

آغلاشماق به معني گريه دسته جمعي و تعزيه بكار ميرود.

هؤنكورمك با صداي بلند گريه كردن و هؤككولده مك گريه با هق هق ميباشد.

بوزلاماق با صداي بلند گريه كردن و از سرما لرزيدن ميباشد.

ايچين چالماق به معني از فرط گريه كردن گريه بدون اشك و يا هق هق نمودن است .

كؤيرلمك به معني حالت گريه دست دادن است.

در توركي جغتائي اينگره مك و سينگره مك به معني يواش يواش بطور مخفي گريه كردن و سيقتاماق به معني زياد گريه كردن و اؤكورمك به معني با صداي بلند گريه كردن ميباشد.همچنين ييغلاماق به معني گريه كردن و اينجگيرمك به معني با صداي نازك گريه كردن است.

در توركي اوُسانماق به بيزار شدن و به تنگ آمدن مي گويند.بيقماق،بئزيكمك،بئزمك و چييريمك هم با اختلاف جزئي همان معني را ميدهد مثلا":چييريمك بيشتر بمعني زده شدن ميباشد.

ترپشمك به معني تكان خوردن

و ترپتمك به معني تكان دادن است

ولي چالخالاماق به معني تكان دادن به منظور سوا كردن(مثلا سوا كردن كره از ماست)،

قاتيشديرماق به معني مخلوط كردن

و قاريشديرماق به معني به هم زدن با قاشق و غيره .. ميباشد.

ييرقالاماق به معني تكان دادن و جنباندن

و سيلكه له مك به معني تكان دادن درخت و يا لباس و فرش و امثال آن ميبا شد.

در فارسي براي هيچكدام از اين تعبيرات لغات مستقل به خصوصي وجود ندارد.

ايمرنمك،قيمسانماق كه با اختلاف جزئي به معني آرزو كردن و هوس كردن و نيسگيل به معني آرزوي براورده نشده و حسرت ميباشد،هيچكدام معادل مستقلي ندارند.

براي دعوا كردن كلمات متعددي بكار مي رود كه هر كدام شكل و حالت ويژه اي را از دعوا بيان مي كنند مانند:

دؤيوشمك:همديگر را كتك زدن

ووُروشماق:همديگر را زدن

ساواشماق:با يكديگر دعوا و جنگ كردن و گلاويز شدن

ديديشمك:دعوا همراه چنگ زدن همديگر

چارپيشماق:دعوا و برخورد به يكديگر،تصادم

دالاشماق:با هم دعواي لفظي كردن

دارتيشماق:با هم مشاجره كردن

چاخناشماق:با هم سر شاخ شدن

تؤتوشماق:دعوا با گرقتن همديگر

بؤغوشماق:دعوا همراه يقه ي همديگر را گرفتن و خفه كردن

تيپشمك و تيپكلشمك:دعوا همراه لگد انداختن به هم

خيرتدكلشمك يا فيرتيلاقلاشماق:دعوا همراه گلوي همديگر را گرفتن

سؤيوشمك:همديگر را دشنام دادن

ديرشمك:دعوا كردن،رو در روي هم ايستادن

بؤغازلاشماق:گلوي همديگر را گرفتن،رو در روي هم قرار گرفتن،دعوا كردن

چيرپيشماق:زدوخورد

دُروشماق:مناقشه،مجادله،رو در رو شدن

سؤپورلشمك:گلاويز شدن،در هم آويختن

همچنين براي اينكه بگوئيد فلاني از در وارد شد ، بسته به شخصيت فلاني و نحوه ي ورود و مناسب گوينده با وي كلمات زير بكار ميرود:

قاپي دان گلدي(از در آمد،بطور متعارف)

قاپي دان ايچري بويوردولار(از در تشريف فرما شدند)

قاپيدان گيردي(از در وارد شد،بطور خودماني)

قاپي دان گئچدي(از در گذشت)

قاپي دان سؤخولدو(از در خودش را چپاند)

قاپي دان تپيلدي(از در خودش را به زور تو كرد)

قاپي دان دوروتولدو(از در يواشكي تو آمد)

قاپي دان سؤروشدو(از در سر خود آمد تو،بمعني مجازي)

در توركي به مرغابي «اؤردك» گفته ميشود ولي براي انواع آنها اسامي مختلف بكار ميرود.مثلا" به اردك ماده«بورچين» و به اردك نر«سونا» و همچنين «ياشيل باش» گفته ميشود

در توركي براي اسب و اغلب حيوانات اهلي در هر سني نام مخصوص وجود دارد.مثلا"«قولون»براي اسب نوزاد،«داي» به اسب دوساله و «يولان»به اسب پنج ساله گفته ميشود

براي صداهاي حيوانات مختلف و عناصر طبيعت لغات ويژه اي بكار ميروند مانند:

سو شيريلتيسي:صداي شرشر آب

يارپاق خيشيلتيسي:صداي خش خش برگ

اوت پيچيلديسي:صداي افتادت باد در سبزه

گؤي گورولتوسو:صداي غرش آسمان

قافلان نريلتيسي:صداي غرش پلنگ

قوش جيويلتيسي:صداي جيك جيك مرغ

اينكلرين بؤيورمه سي:صداي گاوها

شلاله نين چاغلاماسي:صداي ريزش آبشار

همچنين در برابر كلمه«كندن»فارسي شش كلمه توركي موجود است كه هر كدام در محل و مورد خاصي بكار مي رود:

قازماق: بمعني كندن زمين و امثال آن

يولماق:بمعني كندن مو و كندن از ريشه

سويماق:بمعني كندن پوست و رازهزني

اويماق:بمعني كندن چوب و امثال آن براي منبت كاري و در آوردن چشم بكار ميرود.

قوپارماق: براي كندن جزئي از چيزي

قيرتماق:براي كندن و برداشتن جزئي از چيزي و نشگون گرفتن است.

بطوريكه مشاهده ميشود در فارسي به جاي كلمات مستقل تقليد صداها بطور مكرر بكار ميرود.

در توركي لغات مشابه(اومونيم)يا لغاتي همانند با معاني مختلف بسيار است كه در شعر و ادبيات براي جناس و ايهام بكار ميرود مانند:آت بمعني اسب و آت بمعني بيانداز.

زبان توركي از نظر لغات براي مفاهيم مجرد بسيار غني است.افعال توركي بطوري كه خواهيم ديد از نظر نوع،وجه و زمان بسيار متنوع ميباشد.در نتيجه زبان توركي براي بيان انديشه بطور دقيق بسيار مناسب و رساست.

نا گفته نماند با آنكه لغت باعث غناي زبان است ولي غناي زبان بيشتر تابع تحرك و قابليت لغت سازي،افاده و بيان مفاهيم جديد وغناي مفاهيم مجرد همچنين تنوع بيان قدرت بيان تفرعات و تفاوتهاي جزئي(نوآنس)كلام است.

با در نظر گرفتن مراتب فوق، نوائي و بسياري از شرقشناسان معتقدند كه نثر زبان توركي براي بيان انديشه و مفاهيم و موضوعات مختلف علمي،فلسفي،اجتماعي و ... رساتر و مناسبتر از زبانهاي ديگر است.

مفاهيم و انديشه هايي را كه مي توان در توركي با يك جمله بيان نمود،جملات و شرح مفصلي را در آن زبان ايجاب مي نمايد.

در زبان يا همان لهجه فارسي واژه هاي بسيط سخت گرفتار كمبود است زيرا بيشتر آنها به مرور زمانها رها گشته و از ياد رفته است،*واژگان زبان فارسي براي مفاهيم علمي مجهز نيست*، و مترجمان ايراني بيش از همه اين درد جانكاه را احساس مي كنند و از اين، عذاب مي برند.گاه ميشود كه انسان يك ساعت ،يك روز و حتي يك هفته تمام درباره بهمان تعبير زبان خارجي مي انديشد،مغز و اعصاب خود را مي فرسايد و از هم مي گسلد و سر انجام نيز راه به جائي نمي بردو خوانندگان هم همواره از مترجمان و ترجمه هاي فارسي ناخشنودي مي نمايند.

افعال:افعال كار ،حركت و حالت را بيان مي كند و عنصر اصلي جمله محسوب ميشوند،بطوريكه بدون فعل ،جمله نا تمام و معني آن نا مفهوم خواهد بود.

زبانهاي اورال-آلتائي عموما" و زبان و زبانهاي توركي خصوصا" از نظر افعال غني هستند بعلاوه داراي انواع،وجوه و زمانهاي متعدد و متنوع اند بطوريكه ممكن است مفاهيم و مطالبي را با يك فعل بيان نمود در حاليكه براي بيان همان مفهوم و مطلب در زبانهاي ديگر نياز به جملات مشروح و مفصل مي باشد مثلا":اوسانميشام يعني من از او به تنگ آمده و بيزار شده ام،خوسانلاشديق يعني ما با هم بطور خصوصي درد و دل كرديم،قوجاقلاشديلار يعني همديگر را در آغوش گرفتند و آغلاشديلار يعني با همديگر گريه كردند،گئچينديرير يعني اعاشه را تامين مي كند و ...

افعال توركي همه با قاعده اند جز فعل ناقص فراموش شده ي ايمك به معني بودن كه بجاي فعل معين بكار ميرود.

http://tansu.blogfa.com

در خاتمه اين مقاله به جا خواهد بود اگر نگاهي مقايسه آميز هر چند گذرا به چند و چون اصطلاحات و تعبيرات فعلي در زبانهاي فارسي و توركي بياندازيم.اصطلاحات و تعبيرات فعلي كه از آن در اصطلاح لغت شناسي به تركيبات ثابت فعلي زيان نيز نام برده ميشود.يكي از جالبترين و پرمايه ترين شقوق لغوي و تركيبي زبان در ارائه معاني مجازي و تشبيهي است.

زبان فارسي كه در عين حال يكي از زبانهاي تركيبي است و كلمات آن انعطاف زيادي براي تشكيل اصطلاحات و تعبيرات فعلي دارد و از وسعت و شمول زبان توركي در ايجاد و كاربرد اين نوع تركيبات برخوردار نيست. در زبان توركي تنها در رابطه با اعضاي بدن انساني از نوع :

باش(سر)،گؤز(چشم)،آغيز(دهان)،آياق(پا) و امثال آن صدها اصطلاح و تعبير وجود دارد اينك براي اينكه در اين باب نموداري به دست داده باشيم به نقل تعدادي از اصطلاحات وتعبيرات فعلي رايج در زبان توركي كه از يادداشتهاي آقاي م.ع.فرزانه اقتباس شده در رابطه با كلمه ديل(زبان)بسنده مي كنيم:

1-ديل - آغيز ائله مك(دلداري دادن،با لحن ملايم خواستار پوزش شدن،رفع رنجش و كدورت كردن.)

2-ديل آچماق:زبان باز كردن(طفل)،درد خود را باز گفتن،التماس كردن و خواهش كردن

3-ديل بوغازا سالماق:وراجي كردن،پشت سر هم و بدون وقفه حرف زدن.

4-ديل اؤيرتمك:چيزهاي ندانسته را ياد دادن،حرف ياد(يكي)دادن،راه و چاه نشان دادن.

5-ديل تاپماق:تفاهم پيدا كردن،جلب رضايت و اعتماد كردن،زبان مشترك يافتن

6-ديل تؤكمك:خواهش و تمنا كردن،اصرار ورزيدن

7-ديل چيخارماق:استهزا كردن،اداي يكي را در آوردن

8-ديل وئرمك:راضي شدن،قبول دادن*ديل وئرمه مك:امكان حرف زدن به ديگري را ندادن

9-ديلده توك بيتمك: از تكرار و بازگويي يك مطلب خسته شدن

10-ديلدن دوشمك:خسته شدن،از پا درآمدن

11-ديلدن سالماق: خسته و درمانده كردن،از پا انداختن

12-ديلدن دوشمه مك:ورد زبان بودن،از ياد نرفتن،فراموش نشدن

13-ديله گتيرمك:يكي را به حرف وا داشتن،كاري را كه در حق كسي انجام شده را به زبان راندن

14-ديله توتماق:با حرفهاي شيرين يكي را رام كردن،بچه در حال گريه را با زبان ساكت كردن

15-ديله گتيرمه مك:ياراي گفتن حرفي را نداشتن،حرفي را كه گفتن آن ممكن است نگفتن

16-ديلي آغزينا سيغماماق:خود ستائي كردن،حرفهاي گنده گنده گفتن

17-ديلي باتماق:نطقش خاموش شدن

18-ديله گلمك: زبان و شكوه و شكايت گشودن،به ناله و فغان آمدن

19-ديلي قيسا اولماق:به خاطر داشتن قصور،جرأت حرف زدن نداشتن

20-ديلي دولاشماق:حرفها را اشتباه گفتن،در نتيجه اشتباه و يا دستپاچگي حرفها را قاطي كردن

21-ديلي دؤنمه مك:قادر به تلقظ و اداي صحيح حرف نبودن

22-ديلي توتولماق:توان و يارايي گفتن را از دست دادن،به هنگام سخن گفتن لكنت پيدا كردن

23-ديلينه وورماماق:از چشيدن چيزي امتناع كردن

24-ديليندن دوشمه مك:مرتبا" تكرار كردن،بطور مدام بر زبان داندن

25-ديليندن قاچيرماق:بي هوا و بي حساب از دهانش در رفتن

26-ديليني باغلاماق:وادار سكوت كردن

27-ديلينه باغلاماق:به گردنش گذاشتن،حرف بر زبان كسي گذاردن

28-ديليني بيلمك(باشا دوشمك):از حال و مقالش با خبر شدن،راز دلش را حالي شدن

29-ديليني قارنينا(دينمز يئرينه)قويماق:از زياده گويي خودداري كردن،زبان در حلق فرو بردن

30-ديليني ديشله مك:حرف را نا تمام گذاشتن،در وسط حرف تأمل كردن

31-ديليني كسمك:به سكوت وا داشتن،جلو حرف يكي را به زور گرفتن

32-ديليني ساخلاماق:از گفتن چيز خاصي خودداري كردن،سكوت را ترجيح دادن

33-ديليني ساخلاماماق:در گفتن بي پروائي نشان دادن،حرف زيادي و بي موقع زدن

34-ديللر ازبري اولماق:به دليل خوشنامي و به زبانها افتادن،ذكر خير داشتن

35-ديللرده گزمك(دولاشماق):همچون امثال در زبانها گشتن.

36-ديللره دوشمك:ورد زبان خاص و عام شدن،سر زبانها افتادن،شايع شدن.

نتيجه:

زبان توركي يكي از با قاعده ترين زبانهاست و از نظر لغات،مخصوصا" افعال بسيار غني است.وجود قانون هم آهنگي اصوات،كلمات توركي را موزون و آهنگدار نموده و به آنها نظم و ترتيب خاص داده است.در توركي علاوه بر اسامي ذات لغات زيادي براي مفاهيم مجرد وجود دارد.بعلاوه لغات مترادفي با اختلاف جزئي در معني موجود است كه ميدان قلمفرسائي را وسيعتر و قلم نويسنده را تيزتر و دقيقتر ميسازد.

افعال توركي به قدري وسيع و متنوع اند كه در كمتر زباني نظير آنها را ميتوان يافت.گاهي با يك فعل توركي انديشه و مفهومي را ميتوان بيان نمود كه در زبان فارسي و زبانهاي ديگر نياز به جمله و يا جملاتي پيدا مي كند.از طرفي وجود پسوندهاي سازنده سبب شده كه قابليت لغت سازي براي بيان مفاهيم مختلف و تعبيرات فعلي بسيار زياد است.

نحو و تركيب كلام در توركي با زبانهاي هند و اروپائي متفاوت است. در توركي عنصر اصلي جمله يعني فعل اصلي در آخر جمله قرار دارد. زبانهاي هند و اروپائي عنصر اصلي جمله در ابتدا قرار مي گيرد و عناصر بعدي با ادات ربط بشكل حلقه هاي زنجير به يكديگر مربوط ميشوند و اگر عناصر بعدي قطع شوند سازمان جمله ناقص ميشود، ولي در توركي ترتيب عناصر جمله كاملا" بر عكس است يعني ابتدا بايد عناصر ثانوي و فرعي تنظيم و گفته شود و قسمت اصلي در آخر قرار گيرد و از همينجاست كه هر نويسنده و يا گوينده تورك زبان نمايان ميشود.

بؤلوم :
جمعه 9 دی 1390     یازار : تورك اوغلو


سيد جعفر پيشه وري

سيد جعفر پيشه وري (يا پرويز جوادزاده خلخالي) فرزند مير جواد ، اهل خلخال آذربايجان مي باشد پيشه وري در تاريخ ۱۲۷۲ ه . ش برابر ۱۸۹۳ م. در روستاي زاويه خلخال به دنيا امد تا سن ۱۰ سالگي در خلخال بوده و بعدها به واسطه شلوغي و آشوب شاهسونها و غارت اموال به روسيه مهاجرت مي نمايد و در باكو ضمن رفتن به مدرسه شغل مستخدمي آن مدرسه را نيز به عهده مي گيرد در زمان انقلاب كمونيستي در باكو معلم مي باشد و درسهايي كه تدريس مي كرد عبارت بودند از تركي ، فارسي ، و شرعيات در كلاسهاي ابتدايي .

در سال ۱۹۱۸ م. به سن ۲۵ سالگي عضو كميته مركزي حزب عدا لت و عضو « بوروي » خارجي ۵ نفره ان شد و در سالهاي ۱۹۱۹- ۱۹۲۰ م. سر دبيري روزنامه « حريت » را به عهده داشت به سال ۱۲۹۹ ه. ش برابر ماه مه ۱۹۲۰ م. هنگاميكه ارتش سرخ براي نبرد با روسهاي سفيد وارد خاك ايران شد و به همراه ان عده اي از اعضاي حزب عدالت، وارد گيلان شدند و در ۳۰ خرداد ۱۲۹۹ ه .ش برابر ۲۲ ژوئن ۱۹۲۰ م. در بندر انزلي اولين كنگره حزب كمونيست ايران بنا نهادند و پيشه وري عضو كميته مركزي و يكي از چهار رهبر اصلي ان شد كه روزنامه « كامونيست » را به همراهي حيدر خان عمو اوغلي ، اردشير اوانسيان و كامران كه ارگان حزب عدالت بود را در رشت منتشر كردند.

درقيام جنگل دردسته احسان الله خان قرارداشت وصاحب سمت كميسارياي كشور بوده است اما چون « ديدم قضيه برخلاف ملي است از آنجا رفتم »، بعداز نهضت جنگل به باكو رفت و مديريت روزنامه « اكينچي » را به عهده گرفت ، سپس به عنوان دبير مسئول تشكيلات تهران به ايران امد و دراين دوران او سرمقاله هاي روزنامه « حقيقت » – به مديريت سيدمحمددهگان – را مي نوشت كه بعداز توقيف اين روزنامه به باكو رفته و شغل معلمي را از سر مي گيرد . پيشه وري در بازگشت مجددبه ايران كاتبخانه « فروردين » را در تهران راه اندازي مي نمايد، واز ان به عنوان ممر وتامين معاش خويش بهره ميگيرد ودر ششم ديماه ۱۳۰۹ .ش و به گفته خويش زماني كه معلم مدرسه ايران و شوروي بود بازداشت ميشود . در زندان منكر تمام فعاليت ها شد ودر اسفند ۱۳۱۸ و ش در دادگاه جنائي به ده (۱۰) سال زندان محكوم گرديد در زندان بين پيشه وري و اردشير آوانسيان اختلاف بروز كرد « من از جرياني كه در زندان قصر بود و الهام دهنده ان عمدتا اردشير اوانسيان بود تبعيت نمي كردم زيرا اين طرز فكر كه معتقداست پيشه وري همكار پليس بوده و داراي فساد اخلاق ميباشد ارزش و پايه اي نداشته است، حقيقت امر اين است كه اردشير زياد خودخواه بود و ميخواست پس از( اراني) زير پاي همه را جارو نمايد و تنها خودش رهبر برجسته باقي بماند ».

ازديگر اشخاص معروفي كه در زندان ومدت حبس پيشه وري چندان خوب با اوكنارنيامدند و دليلي بر كينه هاي بعدي و حتي شايد بتوان گفت تصميم گيري هاي آينده هر دو را تحت تاثير قرار داد ،ايرج اسكندري است . « در كريدورهفت غير از زندانيان سياسي چپ چند نفر از بختياريها و ( امير جنگ ) نيز بودند روزي پيشه وري از مصدر امير جنگ خواسته بود كه بعد از ظهر ها با پوتين و صداي بلند راه نرود اين به جناب امير جنگ گران آمده بود امير جنگ آمد توي كريدور و با صداي بلند پيشه وري را تهديد كرد و به مصدر خود امر داد كه در صورت لزوم چكمه آهني به پا كند امير جنگ با همه ما ها روابط صميمانه و دوستا نه اي داشت من از قدرت نمائي او در برابر پيشه وري بسيار ناراحت شدم او هم مي دانست كه پيشه وري مغضوب بعضي از زندانيان سياسي شده است  و او را به كلي منفرد و جدا مي دانست بعد از اينكه آتش فشانيهاي جناب امير جنگ تمام شد من ديدم كه ايرج اسكندري طبق معمول در كريدور راه رفته و صميمانه با امير جنگ صحبت مي كند و مي خندد ، كار ايرج اسكندري اين رهبر روشنفكر سياسي براي من گران آمد دست مستقيم پس از فحاشي به پيشه وري چنين صميمانه با امير جنگ رفتار كند».

بعد از سقوط رضا خان و اشغال ايران به تاريخ ۲۸ شهريور ۱۳۲۰ فرمان عفو عمومي صادر شد اما براي بخشودگي ديگران كه طبق ماده ۵۴ قانون كيفر عمومي بودند قانون خاصي نياز بود كه وزارت دادگستري آنرا تصويب كرد و به مجلس ارائه نمود اين امر از سوي دولت فروغي تهيه شد و در جلسه ۲۵ مجلس شوراي ملي مورخ ۲۴ مهر ماه ۱۳۲۰ مورد تصويب قرار گرفت كه شامل مواد زير است :

۱) وزارت دادگستري مجازات كساني را كه به موجب قسمت يك و در ماده پنج قانون مصوب ۲۲ خرداد ۱۳۱۰ ش. و نيز اشخاص متهم مذكور در قسمت اول ماده ۸۱ قانون كيفر عمومي اصلاح شده مصوب ارديبهشت ۱۳۱۰ش. و كساني را كه بنابر موارد ۱۶۲ و ۱۶۵ قانون كيفر عمومي بر طبق بند « ب » ماده ۲۶۹ مكرر قانون كيفر عمومي مصوب ۳ خرداد ۱۳۱۳ ش. تا تاريخ ۳۰ شهريور ۱۳۲۰ ش. زنداني هستند آزاد نمايد .

۲) كساني كه به عناوين نام برده در ماده يك اين قانون تا تاريخ ۳۰ شهريور ۱۳۲۰ ش. محكوم شده و هنوز حكم محكوميت انها اجرا نشده است و نيز اشخاصي كه تا تاريخ مذكور به اتهامات نام برده تحت تعقيب هستند از اجراي مجازات و تعقيب معافند .

۳) هيچ گونه اثار جزائي به محكوميت اشخاصي كه به اتهامات مذكور در ماده يك اين قانون تا تاريخ ۳۰ شهريور ۱۳۲۰ ش. محكوم شده اند مترتب نمي شود.

بر اين اساس پيشه وري از زندان آزاد شد و به محض آزادي در مهر ماه ۱۳۲۰ ش. در جلسه مؤسسان حزب توده شركت كرده و جزءِ رهبران اوليه حزب گرديده و به همراه ايرج اسكندري اولين مرام نامه حزب را نوشت اما خيلي زود به دليل اختلافاتش با رهبران آن كناره گرفت اما در اين رابطه برخي منابع اصرار دارند كه پيشه وري رسماً به عضويت حزب توده در نيامده بود چرا كه نسبت به اكثر سران حزب گرايشي نداشت.

با شتاب گرفتن اقدامات حزب توده در اثر اقدامات آنها و حمايت شوروي از عملكرد حزب توده پيشه وري به دليل تخلف از خط مشي حزب توده به موجب تصميم كنگره اول حزب اخراج شد اين اقدام از طرف حزب توده به تاريخ ۱۰ مرداد ۱۳۲۳ ش. زماني انجام گرفت كه پيشه وري به عنوان نماينده سازمان حزبي آذربايجان شركت كرده بود .

همانطور كه قبلاً اشاره شد اختلافات پيشه وري با اردشير و ايرج اسكندري در زندان امري غير قابل انكار است و اين امر در اين زمان نيز كه حزب توده داراي سه دسته اسكندري، آوانسيان و رضا روستا بود به شكلي حاد خود را نشان داد و باعث پيدايش اختلافات ريشه داري بين انها شد.

پيشه وري و مجلس چهاردهم

مجلس چهاردهم شوراي ملي ايران در زمان نخست وزيري سهيلي بر قرار شد و انتخابات ان انجام گرفت و سيد محمد تدين وزير كشور است اين مجلس در گود زور خانه بود و مصدق و سيد ضيا پهلوانان و عامه پريشان و خواص سر بگريبان ، سخني كه در بين نيست سامان مملكت است.

از تبريز اشخاصي مانند « رحيم زاده خوئي با ۱۳۵۶۰ راي » ، ثقه الاسلامي با ۱۱۲۹۹ راي ، اسكندري با ۱۲۰۵۵ راي ، ايپكچيان با ۱۰۵۵۵ راي ، مهندس پناهي با ۱۰۵۲۲ ، گنجه اي با ۱۰۰۹۲ راي ، صادقي با ۱۲۱۹۰ راي ، سرتيپ زاده با ۹۶۶۱ راي ، وسيد جعفر پيشه وري با ۱۳۷۷۷ راي به عنوان نماينده راهي مجلس چهاردهم شوراي ملي شدند. هر چند پيشه وري از نفوذ معنوي شوروي بهره مند بود اما انچه بايد اذعان شود اينكه آراي داده شده به او، واقعا از طرف مردم تبريز و مخصوصا از سوي كارگران وزحمتكشان اين شهر به صندوق ها ريخته شد و در انتخاب وي هيچ تقلبي صورت نگرفت. اما عليرغم اين حرفها ، به محض اينكه اعتبارنامه هاي پيشه وري و حاج رحيم خوئي در مجلس مطرح شد آنها را رد كردند كه بهانه اصلي پيشه وري بود و نماينده ديگر قرباني شد. واز جمله كساني كه به ان راي اعتماد ندادند يكي ايرج اسكندري و ديگري رحمانقلي خلعتبري بودند .

پيشه وري و روزنامه « آژير »

درخواست امتياز روزنامه آژير توسط پيشه وري، پس از تصويب لايحه اي در مجلس امكان يافت كه از سوي دكتر علي اكبرسياسي وزير فرهنگ وقت به مجلس ارائه شد، اين لايحه در دي ماه ۱۳۲۱ . ش باقيد دو فوريت ودر سه ماده و يك تبصره به مجلس ارائه شد و به موجب آن امتياز كليه روزنامه ها و مجلات و ماهنامه ها لغو ميشد و صاحبان انها موظف بودند طبق قانون جديد امتياز بگيرند ، اين قانون در جلسه سوم ديماه ۱۳۲۱ . ش در مجلس شوراي ملي تصويب شد . به اين ترتيب بعد از اين اقدام مجلس مجوز انتشار روزنامه «آژير » در تاريخ ۶/۲/۱۳۲۲ بنام سيد جعفر پيشه وري صادر ميشود و اولين شماره ان در ۲/۳/۲۲۱۳ منتشر شد .

اين روزنامه ابتدا هر روز چاپ مي شد ولي بعدها به سه ( ۳) روز در هفته تقليل يافت . آژير در مطبعه « داد » چاپ مي شد كه رياست انرا عميدي نوري به عهده داشته است لازم به ذكر است كه قبلا خاطرات زندان پيشه وري نيز در روزنامه « داد » چاپ ميشده است .آژير از روزنامه هاي پيشرو و اگاهي بخش زمان خويش بوده و با« روزي نامه » هاي آن زمان تفاوت بارزي داشته است. آژير از شماره ۱۳۸ سال اول به تاريخ پنج شنبه هفتم ارديبهشت ماه ۱۳۲۳ . ش « عضو جبهه آزادي » گرديده است . اما اين جبهه آزادي به چه مفهوم و داراي چه كار كردي مي باشد مي توان گفت كه نخستين قدم جبهه ملي ضد استعماري دعوت جرايد ملي و آزاديخواه و مخالف ديكتاتوري به تشكيل « جبهه آزادي» بود كه توسط حزب توده ايران برداشته شد. جبهه آزادي به تاريخ مرداد ماه ۱۳۲۲ در تهران تشكيل شد و در قطع نامه خويش چنين آورده است :

۱) مبارزه شديد با هر نوع انحراف از اصول قانون اساسي و حكومت ملي كه از هر شخص يا هر مقامي ناشي گردد .

۲) قطع ايادي عمال استبداد و ارتجاع از دستگاه اجتماعي .

۳) مجاهده در برانداختن اصول تشكيلات دوره ديكتاتوري و به دست آوردن مشروطه حقيقي.

۴)مجاهده در تمركز قواي ملي و وحدت عناصر آزاديخواه براي تقويت جبهه آزادي .

لازم به ذكراست جبهه آزادي تامهرماه ۱۳۲۳ . ش يعني زمان امتياز نفت شمال و نيات حزب توده ايران در باره آن، دوام بيمانندي داشت اما بعد از ان قضيه تنها روزنامه هاي چپي باقي ماندند. قطعنامه فوق با امضاي اشخاص زيرتصويب و منتشر شد : عزت پور « آزادگان » ، پيشه وري « آژير » ، محمد طباطبايي « تجدد ايران » ، عميدي نوري « داد » ، پازارگاد « خورشيد ايران » ، فتاحي « دماوند » ، ايرج اسكندري « رهبر » ، احمد ملكي « ستاره » ، صادق سر مد « صداي ايران » ، شاهنده « فرمان » ، دكتر دادمنش « مردم » ، فروزش « نجات ايران » ، محيط طباطبايي « مجله محيط»

سيد جعفر پيشه‌وري در سال ۱۳۲۴ به تبريز امد و فرقه دموكرات آذربايجان را تأسيس كرد و به دنبال آن حكومت ملي آذربايجان را برپا داشت. اين اقدام او همراه با تصرّف پادگان‌ها و واحدهاي نظامي در تبريز و اروميه و اردبيل بود كه در بخش مربوطه توضيح كاملي داده شده است. وي بعد از فروپاشي حكومت ملي توانست به روسيه برود و يك سال بعد در باكو (جمهوري اذربايجان مطلع به شوروي بود) در اثر يك تصادف ساده در بيمارستان بستري وفردا ان روز به صورت مشكوك درگذشت مقبره وي در يكي از بوستان هاي جنوب غربي (خيبان شهدا) شهر باكو آذربايجان در هم جورايي بزرگان و نويسندگان بزرگ اذربايجان  ميباشد.





سيد جعفر پيشه وري در ديدار با دختر ستارخان:

مقبره ي پيشه وري:



براي ديدن اندازه واقعي تصوير كليك كنيد.

بر بروي مقبره اين عبارت هك شده است

آذربايجان خلقي فرقه ميزين و شهامتلي فدائيلريميزين يالنيز آذربايجانا دگيل بوتون  ايرانا ائتديگي تاريخي خدمتلري ايللرله، يوز ايللرله ياد ايده جكدير.  سيد جعفر پيشه وري
بؤلوم :
جمعه 9 دی 1390     یازار : تورك اوغلو

درياچه اروميه بزرگترين سطح آبي كشور بوده كه مابين دو استان آذربايجان غربي و شرقي قرار دارد . ميانگين طول ان  بطور تقريب 140 كيلومتر و پهناي ان بين 16 الي 63 كيلومتر متغير است . وسعت درياچه بر اساس عكس هاي ماهوارهاي در سال    1990 معادل 5263 كيلومتر مربع بر اورد شده است ،  اما مساحت متوسط درياچه را در حدود 5500 كيلومتر مربع تخمين زده اند   .  عمق متوسط اين درياچه 4/5 متر و حداكثر عمق 13 متر در شمال درياچه و حجم تقريبي آن 31 ميليارد متر مكعب مي باشد .

 درياچه اروميه از دو محيط آبي و خشكي تشكيل شده است :

 1- محيط آبي

 2- محيط خشكي

 

    اهميت و ارزش پارك ملي :
- ارزش حفاظتي به جهت داشتن انواع گونه هاي حيات وحش
  -  ارزش حفاظتي به جهت داشتن انواع گونه هاي پوشش گياهي در سطح جزاير
 -   ايجاد تعادل طبيعي در منطقه آذربايجان
 -  ارزش توريستي ، تفريحي و اجتماعي
 -  داشتن عناويني بمانند : پارك ملي ، اندو ختگاه زيست سپهر و تالاب بين المللي
 -   ارزش طبي ( لجن درماني )
  -  ذخيره گاه زيست سپهر
   - تالاب بين المللي ( ثبت شده در كنوانسيون رامسر )
   
  جزاير پارك ملي درياچه اروميه
 پارك ملي درياچه اروميه شامل 102 جزيره بزرگ و كوچك مي باشد كه مهمترين آنها عبارتند از :

 جزيره كبودان ( قويون داغي ) با 3125 هكتار مساحت
 جزيره اشك با 1250 هكتار مساحت
 جزيره اسپير با 1250 هكتار مساحت
 جزيره آرزو با 800 هكتار مساحت
 جزاير نهگانه ( محل تخمگذاري پرندگان)

 

مشخصات حوزه آبريز درياچه اروميه

وسعت حوزه : 51876 كيلومتر مربع
 
  عمده ترين اجزاي تشكيل دهنده 
تپه ها                               21 0/0
نواحي كوهستاني                38 0/0
فلاتها و تراسهاي فوقاني       2/11 0/0
 
 منابع آب درياچه اروميه   

21 رودخانه دائمي و 7 رود خانه فصلي و 39 مسيل
 چشمه هاي داخل درياچه
 بارشهاي مستقيم باران و برف

ويژگيهاي زيستي درياچه اروميه

 1- حوضه درياچه اروميه جزو تقسيم بندي هاي مركز تنوع گياهان WWF  و IUCN    قرار دارد .               
2- در حوضه اكولوژيكي درياچه اروميه 546 گونه گياهي به ثبت رسيده است .
جوامع گياهي اصلي عبارتند از :
گياهان شور پسند  ( Halophytic   )
گياهان شن پسند ( pseammaphytic  )
گياهان خشكي زي ( Xerophytic )
گياهان آب پسند ( Hydrophtic   )
3- درياچه اروميه شامل انبوه فراواني از جلبك هاي سبز – آبي مي باشد .
توليد بالاي اين جلبكها اساس زنجيره غذايي را ايجاد مينمايد .
4- در حوزه اكولوژيكي درياچه اروميه ،27 گونه پستاندار ،  212 گونه پرنده ، 41 گونه خزنده ، 7 گونه دوزيست و 26 گونه ماهي وجود دارد .
5- درياچه اروميه زيستگاه زمستان گذراني گروههاي بزرگي از مرغان آبزي  ( بويژه اردكها و مرغان دراز پا Waders ) مي باشد . علاوه بر اين بزرگترين كلنيهاي توليد مثلي فلامينگو در ايران و همچنين پليكان سفيد را پذيرا مي شود .
6- دو نوع از پستانداران در معرض نابودي به جزاير پارك ملي درياچه اروميه معرفي و در آنجا جمعيت آنها افزايش يافت . اين دو نوع پستاندار گوزن زرد ايراني  Dama  mesopotamica و قوچ و ميش ارمني  Ovis  orientalis  gimelini  مي باشد .  
7- مهمترين بي مهره آبزي درياچه اروميه  Artemia  urmiana  مي باشد كه يك گونه ميگوي بومي آب شور است . اين جانور از رده سخت پوستان بوده و تامين كننده غذاي بسياري از گونه هاي مهم پرندگان ( فلامينگو ) مي باشد .
8- در درياچه اروميه تعداد زيادي زيستگاه هاي آبي و خشكي وجود دارد . 17 سايت بحراني شامل خود درياچه بعضي زيستگاه هاي خشكي مهم و تالابهاي اطراف درياچه به عنوان مهمترين نواحي جهت مديريت حفاظتي و حمايتي مطرح شده اند .

گونه هاي در معرض تهديد پرندگان ثبت شده در حوزه اكولوژيكي درياچه اروميه(سال 1379 IUCN)
با كلان كوچك  -   اردك بلوطي  -  غاز پيشاني سفيد كوچك  -   خروس كولي دشتي -  عروس غاز -  ميش مرغ -  اردك مرمري -  متاي پاسرخ -   اردك سرسفيد -  دليجه كوچك