اين بنا در محلهٔ امامزاده سيد بهلول در شمال غربي شهر خوي در آذربايجان واقع است.
سطح بيروني اين مناره با شاخهايي از قوچ وحشي كه شاه اسماعيل صفوي طي اقامت 40 روزهاش در كوه چله خانهٔ خوي شكار كرده بود، تزيين شده است.
طبق اسناد موجود، اين بنا به دستور شاه اسماعيل صفوي ساخته شده و مناره آن به وسيله شاخ قوچهاي وحشي تزئين شده است. از شاخ قوچ در مناره ياد شده براي نشان دادن قدرت و مهارت شاه اسماعيل در شكار قوچ در يك روز صورت گرفته است.
مدارك و تصاوير مينياتوري باقيمانده از مقبره شمس تبريزي در شهرستان خوي نشان ميدهد اين بنا در ابتدا از ۳ مناره دور قبر شمس تشكيل شده بود كه به دلايل طبيعي اكنون تنها يكي از آنها مانده است.
برج شمس تبريزي 3.40 متر قطر داشته و مساحت آن نيز ۱۱ متر است.
مقبره شمس تبريزي داراي برجي به ارتفاع ۱۷ متر است و آرامگاه شمس در فاصله ۱۰ متري از مقبره ساخته شده قرار دارد.
محمدبن علي بن ملك تبريزي ملقب به شمسالدين، يا شمس تبريزي در سال 582 هجري قمري در خوي به دنيا آمد.
مقبره شمس تبريزي كه داراي برجي به ارتفاع ۱۷ متر است از چند سال گذشته به طور محسوسي منحرف شد و بيم آن مي رفت كه بناي برج در آينده فرو بريزد.
به همين دليل در سال 1386 با همكاري كارشناسان ايتاليايي، مقبره و برج شمس تبريزي در شهرستان خوي مرمت شد.
آموزش و پرورش و به طور كلي تعليم و تربيت از دغدغه هاي هر كشور محسوب مي شود. چرا كه پيشرفت و تعالي و يا پس رفت و نزول يك كشور از لحاظ اقتصادي، سياسي و فرهنگي و غيره در گرو چگونگي آموزش و پرورش آن كشور است. نگاهي گذرا به تاريخ نشان مي دهد كه آموزش و پرورش و تعليم و تربيت در گذشتههاي دور تنها براي عده خاص و طبقه خاصي از جامعه مقدور بود و بسياري از مردم خصوصا آنهايي كه از وضعيت اقتصادي مناسبي برخوردار نبودند از تعليم و تربيت محروم بودند. با پيشرفت علوم و گسترش آگاهي مردم و جوامع «تعليم و تربيت براي همه» تبديل به شعار جهاني شد.
در اين بين آموزش به زبان مادري از سوي برخي از انديشمندان مورد
توجه قرار گرفت. يوهان آموس كومنيوس كه به عنوان پدر آموزش و پرورش نوين در
دنيا شناخته شده است، در نيمه دوم قرن 17 اصولي را براي آموزش و پرورش و
يادگيري عنوان كرد كه آموزش و پرورش امروزي در دنيا از آن تبعيت مي كند. وي
اعتقاد داشت كه كودكان را بايستي با شناخت و بينش اجسام آشنا كرد. يعني
معاني مستقيم اشيا و اجسام را به كودكان آموخت و در اين مسير همواره بر
ضرورت استفاده از زبان مادري تاكيد مي كرد. وي اعتقاد داشت كه آموزش تا سن
12 سالگي بايستي فقط و فقط به زبان مادري باشد و از اين سن به بعد است كه
آموزش به زبان هاي ديگر مي تواند در برنامه آموزشي فراگيران قرار گيرد و
آموزش زبان هاي ديگر نه از روي دستور زبان بلكه از طريق خواندن متون انجام
گيرد. كومنيوس بر استفاده از عكس و تصوير در آموزش زبان تاكيد ميكرد. بدين
ترتيب كه ابتدا كودك با مفهومي كه با آن آشنا است ارتباط برقرار مي كند و
سپس طريقه نوشتاري آن مفهوم را به آن پيوند مي دهد و آن مطلب را درك مي
كند.
در داخل كشور نيز ميرزا حسن رشديه كه اهل آذربايجان و متولد تبريز بوده و
بنيانگذار آموزش و پروش به سبك نوين در كشور است، با ايجاد مدارس با سبك
جديد پايه آموزش و پرورش نوين در كشور را گذاشت. وي كه از سوي مقامات دولتي
و حكومتي زمان خود شديدا تحت فشار بود در اكثر نقاط كشور اقدام به تاسيس
مدارسي كرده بود. در آموزش او نيز زبان مادري در درجه بالايي از اهميت قرار
داشت. وي كه در تدريس زبان تركي در آذربايجان كتابي تحت عنوان «وطن ديلي»
را نيز آماده كرده بود و اين كتاب تا مدت ها در منطقه قفقاز به عنوان كتاب
آموزش زبان تركي مورد استفاده قرار مي گرفت، از اصولي پيشرفته در آموزش
استفاده ميكرد. هر چند كه مدارس تاسيس شده به دست وي پس از مدت كوتاهي به
دست عوامل دولتي ويران مي گشتند.
حال نگاهي به آموزش و پرورش امروزه
كشور مي اندازيم. اصول آموزشي مختلفي ذكر شد اما متاسفانه در مورد كودكان
دو زبانه در كشور ما كه بيش از 53 درصد كودكان كشور را تشكيل مي دهند،
بسياري از اين اصول آموزشي كه در كل دنيا كاملا بديهي به نظر ميرسند مورد
توجه قرار نمي گيرند و متاسفانه تنها در مورد كودكان فارسزبان كشور اجرا مي
شود. ابتدا مختصرا با مفهوم دوزبانه بودن آشنا شويم. در يك نوع طبقه بندي
دوزبانه بودن را به دو دسته طبيعي (برابر) و آموزشي (نابرابر) تقسيم بندي
ميكنند. در دو زبانگي برابر فرد از آغاز تولد در يك خانواده و جامعه دو
زبانه زندگي مي كند و در هر دو زبان هم شفاها و هم كتبا قادر به برقراري
ارتباط است. در دو زبانگي نابرابر آموزشي فرد پس از يادگيري زبان مادري به
صورت شفاهي به دلايل آموزشي يا فرهنگي با يك زبان ديگر تماس مي يابد و دو
زبانه مي شود. دو زبانگي موجود در كشور از اين نوع دو زبانگي است. همانطور
كه در مطالب فوق نيز اشاره شد آموزش در مدرسه تا سن 12 سالگي فقط و فقط
بايستي به زبان مادري باشد و بعد از اين سن بايستي زبانهاي ديگر در برنامه
آموزشي فراگيران قرار گيرد. چرا كه طبق نظريه روانشناسان و زبانشناسان
دوازده سال اول زندگي هر شخص از لحاظ فراگيري زبان دوران تطبيق محسوب مي
شود و بعد از آن دوران يادگيري. يعني در دوازده سال اول زندگي شخص ضمن
فراگيري زبان، با زبان فراگرفته شده خود را ببه محيط اطراف تطبيق مي دهد و
سيستم فكري اش شكل مي گيرد.
زماني اين نظام فكري و تطبقي تكميل مي شود كه سوادآموزي شخص به زبان مادري تكميل گردد، يعني علاوه بر فراگيري كامل تكلم به زبان مادري ، خواندن و نوشتن به زبان مادري را نيز ياد بگيرد. در كشور كودكان فارس زبان تا سن 12 سالگي فقط و فقط به زبان مادري خود آموزش مي بيينند و از اين سن به بعد است كه آموزش زبان عربي و انگليسي در برنامه درسيشان گنجانده مي شود، اما در مناطق دوزبانه كشور وضع بسيار متفاوت و آشفته است. يك كودك شش ساله غير فارس از همان اولين روز تحصيل بايستي با زباني غير از زبان مادري خود تحت تعليم قرار بگيرد. بعنوان مثال يك كودك ترك كه كوچكترين آشنايي با زبان فارسي ندارد و تنها به زبان مادري خود با طبيعت و اطرافيان ارتباط برقرار مي كند، از همان روز اول مدرسه بايستي با زباني غير از زبان مادري خود، يعني زبان فارسي آموزش ببيند. كليه اصول و قواعد ديگري كه در مورد آموزش در سالهاي ابتدايي مدرسه بود نظير استفاده از عكس و تصوير و … براي تداعي مفاهيم انتزاعي، تنها در مورد كودكان فارس زبان كاربرد دارد و مفيد واقع مي شود. چون اين اصول براي آموزش به زبان مادري فرد پيشبيني و طراحي شدهاند. يك كودك فارس زبان با ديدن تصوير آب مفهوم آب در ذهنش تداعي مي شود و هنگامي كه كلمه آب را نيز در كنار آن مي بيند با اين مفاهيم ارتباط برقرار كرده و مطلب را درك مي كند. اما در مورد كودكان غير فارس زبان وضع متفاوت و بسيار دشوار است. چرا كه به عنوان مثال همان كلمه آب را كه به تصوير مربوط به (سو) نسبت مي دهند براي كودك ترك تازگي دارد و با دانستهها و معلومات قبلي او مغايرت دارد، چه برسد به صورت نوشتاري كلمه كه خود سبب بروز مشكلات بعدي مي گردد.
اين سيستم نادرست آموزشي كه ساليان دراز است در برنامهآموزش و پرورش كشور قرار گرفته است باعث دلسردي دانش آموزان مناطق دوزبانه از تحصيل و درس و مدرسه مي شود. عمق فاجعه زماني مشخص مي شود كه نيم نگاهي به آمار افت تحصيلي و ترك تحصيل در مناطق دو زبانه كشور بيندازيم. به گفته مدير كل دفتر آموزش و پرورش دوره ابتدائي و كارشناسان اين دفتر، دو زبانه بودن دانش آموزان در بدو ورود به مدرسه مهمترين علت افت تحصيلي و در نتيجه عامل ترك تحصيل آنهاست. به كار بردن اين اصول غيرعلمي در آموزش و پرورش مناطق دوزبانه باعث مي شود كه بسياري از فرزندان اين مناطق كه هركدام مي توانستند روزي گرهي از مشكلات مردم باز كنند، به دامان اعتياد و ساير بزهكاري هاي اجتماعي كشيده شوند. نتايج برخي از تحقيقات نشان مي دهد كه كودكي كه زبان مادري خود را فرا نگرفته و ساخت هاي زبان در ذهن او استحكام نيافته شرايط مساعدي براي يادگيري زبان دوم نخواهد داشت. و اگر به اين كودك زبان دومي غير از زبان مادري ياد بدهيم باعث ايجاد اختلال در گويايي و هم در ريختن فكر كودك خواهد شد. مخصوصا اگر زبان دومي كه ياد مي گيرد از لحاظ دستوري كاملا متفاوت با زبان مادري اش باشد. مثل زبان فارسي و زبان تركي كه يكي هند و اروپايي و ديگري التصاقي است. علاوه بر مشكلات ياد شده مشكلات فراوان ديگري نيز پديد مي آيد كه پرداختن به آنها در اين مجال نمي گنجد.
نكته هايي كه بايستي مد نظر قرار داد اين است كه اين وضعيت تا زماني كه متاسفانه تفكر كليشهاي «احياي زبان مادري» يعني تجزيه طلبي در افكار بسياري لانه كرده است ادامه خواهد داشت و معلوم نيست چه زماني كارشناسان آموزش و پرورش كشور از اغماض و چشم بستن بر عواقب وخيم عدم آموزش به زبان مادري كودكان دوزبانه كشور دست بر مي دارند و چشم به حقايق تلخ مسائل آموزشي مناطق دو زبانه كشور مي گشايند و به اين اصل تن مي دهند كه آموزش به زبان مادري حق همه مردم دنياست.
دكتر
جواد هيئت ، فرزند علي هيئت ، مجتهد و رئيس سابق ديوان كشور، در سال ۱۳۰۴
در تبريز به دنيا آمد و تحصيلات ابتدايي و متوسطه و دوسال اول رشته پزشكي
را در ايران گذرانده و به استانبول رفت و پس از اخذ دكتراي پزشكي ، دوره
تخصصي جراحي را در استانبول و پاريس به پايان رساند و در سال ۱۳۳۱ به ايران
بازگشت . در مدت ۴۸ سال طبابت و جراحي در تهران ، به تدريس و تأليف كتاب
ها و مقالات جراحي پرداخت و در فاصله سال هاي ۵۵ ـ ۱۳۴۳ ، مجله دانش پزشكي
را منتشر نمود . ( در اين مجله بيش از پنجاه مقاله علمي به قلم او چاپ شده
است ) . در كنار جراحي عمومي ، جراحي قلب را آغاز كرد و در سال ۱۳۴۱ براي
اولين بار در ايران موفق به انجام جراحي قلب باز شد . در سال ۱۳۴۷ اولين
عمل پيوند كليه را در تهران و اولين پيوند قلب سگ ها را در ايران با موفقيت
انجام داد . ( دكتر ابتدا روي سگ ها كه تا آن زمان در كشور ما بي سابقه
بود ماشين قلب و ريه مصنوعي را به كار گرفت و بعد از عمل جراحي روي ۲۵ سگ
در بيمارستان شهرباني ماشين فوق الذكر را در جراحي قلب انسان با موفقيت به
كار برد . ) از سال ۱۳۴۲ به نمايندگي ايران در « انجمن بين المللي جراحي » و
از سال ۱۳۶۲ به عضويت « آكادمي جراحي پاريس » انتخاب شد . تاكنون بيش از
۲۵ مقاله و سخنراني از او در كنگره هاي بين المللي جراحي به زبان هاي
فرانسه ، انگليسي در مجلات معتبر پزشكي خارجي چاپ شده است .
دكتر هئيت به موازات مطالعات و تأليفات پزشكي در توركولوژي و فلسفه و
اسلام شناسي نيز صاحب مطالعه و اهل نظر است و بعد از انقلاب اسلامي با
همكاري چند نفر از دوستان صاحب قلم خود ، مجله وارليق را به زبان هاي تركي و
فارسي منتشر نموده و در زمينه توركولوژي شخصأ بيش از صد مقاله در اين مجله
نوشته است .
علاوه بر اثر حاضر ( سيري در تاريخ زبان و لهجه هاي تركي ) و آنچه ياد شد ، تأليفات او از اين قرار است :
* ترومبوز و قلبيت و درمان آن ( ۱۳۳۵ )
* نگاهي به تاريخ ادبيات آذربايجان ( دوجلد )
* مقايسه اللغتين ( مقايسه فارسي و تركي ۱۳۶۲ )
* زبان وادبيات تركي آذربايجان در قرن بيستم ( گزارش به تركي استانبولي در چهارمين كنگره بين المللي توركولوژي ـ استانبول ۱۳۶۴ )
* نگاهي به تاريخ و فرهنگ تركان ( ۱۳۶۵ )
* آذربايجان شفاهي خلق ادبياتي ( ۱۳۶۷ )
* ادبيات شناسـليق ( ۱۳۷۴ )
*خلاصه تاريخ فلسفه غرب ( آماده چاپ )
از هفت جلد كتاب درباره توركولوژي پنج جلد آن در باكو و يك جلد ( نگاهي به
تارخ و فرهنگ تركان ) در آنكارا ازطرف وزارت فرهنگ به تركي استانبولي به
چاپ رسيده است . علاوه بر اين دكتر هئيت ، مقالات علمي از تحقيقات خود را
درباره توركولوژي ، تركي سنقر، تركي خلج و تركي خراساني تهيه و در كنگره
هاي جهاني توركولوژي ارائه نموده و به عضويت فرهنگستان زبان تركيه انتخاب
شده است .
دكتر هئيت از
طرف دانشگاههاي استانبول ، باكو و نخجوان عناوين دكتراي افتخاري و
پروفسـوري دريافت نموده و سالهاست به عنوان يكي از مراجع ترك شناسي در جهان
شناخته شده است . دكتر هئيت هنوز هم به فعاليت جراحي و فرهنگي ادامه مي
دهد . ايشان متأهل و داراي پنج دختر مي باشند كه دو دخترش پزشك شده اند .
اكثر شهر ها وروستاهاي اذربايجان قبل وبعد از انقلاب دچار تحريف شده اند مثا ل؛ اذرشهر (توفارقان)نقده(سولدوز)علمدار گرگر(هادي شهر)اوجان(بستان اباد)مهاباد(سويوق بولاق) ميانه(ماراويا ..نام الهه تركان سومربوده)اكثر شهرهاي كه در اذربايجان با حروف(م)شروع مي شود نشانه اين است كه اين شهرها در ميان كوههاي بزرگ بنا شده است (ميانه ،مراغه)مراغه (مراغا..ازريشه ماراق به معناي جاي بسيار جالب بوده (م .پيشوند بزرگي ،اغا .همان اقاي تركي(اقاي بزرك. ارباب بزرك)سراب (سار .به معني محكم واب در تركي به معني لاپ است .جاي بسيار محكم)اردبيل (ار) در تركي 10تا معنا دارد از قبيل شير (ارسلان)شرف .شوهر ،انسان عاقل ،..بيل در تركي به معني فهميدن وپيدا كردن است ...جاي كه شير پيدا مي شود و....(كلمه سومر،،(سوم+ار) ،سوم. انسان؛ار عاقل ،نيز از همين كلمه مي با شد . مياندواب(قوشاچاي)اروميه (رضائيه،از ريشه روم وبعد حمله اعراب چون عربها با حرف تا تانيث شهرها را مونث مي شمردند روميه نوشتند وبعد تركها ..چون در قاعده زبان تركي هيچ كلمه يي با حرف(ر)شروع نمي شود وكلمه هاي كه با (ر)شروع مي شود را با حرف(الف)اغاز مي كنند انرا اروميه ناميدند مانند رقيه(اورقيه) رضا (ايرضا،irza)تبريز،هيچ سند معتبري وجود ندارد كه بتواند ثابت كند كه دختر هارون الرشيد بعد ورودش به تبريز تب اش ريخته باشد تازه دختر هارون كه عرب بوده چطور يك اسم فارسي براي ان انتخاب كرده در حالي كه قبلا اين اسم بر روي اين شهر بوده است ..امروز بسياري از افراد اين شهررا تر بيز تلفظ مي كنند (تر ؛ترك ...بيز؛ ما ..ترك هستيم ما)هشترود (نام باستاني ان ؛اذران..مركز ان سرسكند ويك كيلو متر در ان طرف شهر محله اي بنام هشتري قرار داشته است ونام منطقه ان هشتري ناميده مي شده ،سر (در اصل سار بوده به معني محكم ... كند ؛روستا ،بوده ولي بخا طر از بين بردن نام تركي ان وجه تسميه اي از خود ساختند وان را هشترود ناميدند ......
آراز به ارس –سوالان به سبلان –زنگان به زنجان –اروميه به رضائيه –سولدوز به نقده –ساري داش به سردشت
تاتائو چاي به سيمينه رود- آجي چاي به تلخه رود – قيزل اوزه ن به سفيد رود – قره سو به سيه چشمه –سائين قلعه بهشاهين دژ –تيكان تپه به تكاب –دوچي بهشتربان –گميچي به كشتيبان –محله ي ساري قايا به سارقيه – محله ي قاري كورپوسو به پل گاري –قويون داغي آداسي به جزيره كبودان
آثار باستاني اين مجموعه و درياچه جوشان آن، روي صفحه اي سنگي و طبيعي قرار گرفته كه از رسوبات آب درياچه به وجود آمده است.
قدمت اين منطقه از لحاظ سكونت گاه انساني به 3 هزار سال پيش باز مي گردد؛ و يكي از مهمترين آثار تاريخي كشور است كه به عنوان چهارمين اثر ايران در ميراث جهاني يونسكو به ثبت رسيده است.
اين مجموعه چه به
لحاظ وجود آثار باستان شناختي و چه به لحاظ ارتباط با مدارك مكتوب تاريخي و
اسطوره اي در شمال و غرب ايران كاملا منحصر به فرد است.
هم اينك در اين مجموعه آثاري از اوايل دوره ساساني تا دوره ايلخانان مغول شناسايي شده، ولي از آنجايي كه تاريخ نظري اين مجموعه به دوره هخامنشي و اشكاني مي رسد، بي ترديد در صورت ادامه حفاري، آثار مهمي از دوره هاي پيش از ساساني در اين محل كشف خواهد شد.
اين آثار- از آثار بزرگ توركان به حساب مي رسد.
بخش طبيعي مجموعه تخت سليمان متشكل از يك كوه آهكي است كه در قله آن، چشمه بسيار بزرگي (با درياچه اي به قطر حدود 100 متر) وجود دارد.
اين كوه در طول هزاران سال در اثر رسوبات آهكي موجود در آب چشمه فوق شكل گرفته است. هم اينك در اطراف كوه تخت سليمان چندين تپه كوچك از اين نوع، در اطراف چشمه هاي آهكي در حال شكل گيري است.
كوه بلند زندان سليمان نيز يكي از همين كوه هاي رسوبي است كه در پنج كيلومتري تخت سليمان هزاران سال پيش شكل گرفته است (البته در حال حاضر چشمه به وجود آورنده اين كوه و درياچه آن خشك شده).
روند شكل گيري كوه هاي رسوبي در منطقه تخت سليمان امري طبيعي و مربوط به شكل خاص زمين و نوع املاح موجود در آب چشمه هاي منطقه است.
قلعه اسماعيل آقا (اسماعيل آقا قلعه سي)
موقعيت :بخش نازلو چاي بالاتر از دانشگاه سراسري (بالاتر از كارخانه ماسه)
اين قلعه به قلعه اسماعيل آقا معروف است و قدمتش به دورة صفويه برميگردد از آثار باقيمانده از قلعه معلوم است كه قلعه بزرگ و با استحكامي بوده، در حال حاضر قسمتي از ديوارهاي قلعه و چند قسمت از بخش داخلي قلعه باقي مانده است. اين قلعه در بالاي يك كوه نسبتاً بلند قرار گرفته است.
قلعه بردوك
موقعيت : جاده سرو 6 كيلومتري غرب روستاي بردوك
اين قلعه كه قدمتش به دورة صفويه بر ميگردد، به گفتة اهالي متعلق به ميرخان بوده است. قلعه در بالاي كوه قرار گرفته است و ميراث فرهنگي براي سهولت راه سنگچيني كرده است ولي به علت بيتوجهي از بين رفتهاند. در بالاي كوه دو اتاق در كنار هم ديده ميشوند كه با سنگهاي بزرگ ساخته شدهاند و ديوارهاي آن و ورودي آن نسبتاً سالم است. قسمتي نيز از برج و ديوارهاي قلعه در طرف ديگر به چشم ميخورد. همچنين ورودي قلعه نيز سالم است. با توجه به اينكه پيكرة اصلي بنا هنوز سالم است در آينده نزديك اگر مرمت كلي شود يكي از مهمترين مناطق گردشگري خواهد شد
قلعه دمدم
موقعيت :بخش نازلو چاي پايينتر از قلعه اسماعيل آقا
ساختمان شهرداري
موقعيت :ميدان ايالت ( انقلاب)
اين بنايي قديمي كه قدمتش به دوره قاجاريه بر ميگردد، داراي نمايي زيبا ميباشد كه به عنوان ساختمان شهرداري شهرت دارد
مدرسه قديمي هدايت
موقعيت :خيابان امام كوچه امير نظمي
دانشكده شهرسازي اقدام به مرمت توأم مدرسه هدايت و مسجد مناره كرده است بيشتر كارهاي مرمت تمام شده است و فقط قسمت كوچكي از آن باقيمانده است قدمت اين مدرسه به دوره قاجار برميگردد كه از جمله مدارس قديمي است كه در اروميه به يادگار مانده است.
حمام قراچه (حمام قائم)
موقعيت :بازار مركزي
اين حمام قديمي كه قدمتش به دوره قاجاريه ميرسد، يكي از حمامهاي قديمي ميباشد كه در حال حاضر نيز داير است اين حمام به نام حمام قائم شهرت دارد.
بازار قديمي اروميه
موقعيت :مركز شهر مابين خيابان امام و اقبال
اين بازار كه در مركز اروميه قرار گرفته است قدمتش به دورههاي افشاريه ـ صفويه و قاجاريه برميگردد. اين بازار از مجموعه چهارسو تشكيل شده است كه به راستههاي متعدد تقسيم ميشوند. از مشخصههاي اين بازار خنك بودن آن در فصل تابستان ميباشد.
آرامگاه سرادين ابنموسيكاظم
موقعيت :روستاي ديزج تكيه و بخش باراندوز
اين آرامگاه در روستاي ديزج تكيه قرار گرفته است و ميراث فرهنگي مشغول مرمت كلي اين آرامگاه ميباشد. در ماههاي محرم و… مراسم سوگواري و عزاداري در اين آرامگاه انجام ميگيرد.
امامزاده محمد و ابراهيم
موقعيت :روستاي امامزاده (12 كيلومتري اروميه به طرف قريه امامزاده)
اين زيارتگاه كه يكي از مهمترين زيارتگاههاي شهر اروميه به حساب ميآيد. مدفن دو برادر از امامزادگان بنامهاي محمد و ابراهيم است كه به قولي چهار پشت آنان به حضرت زينالعابدين ميرسد. اين امامزاده زيارتگاه اهالي بوده است در ايام سوگواري انبوه جمعيت مشتاقانه عازم زيارت اين امامزاده ميشوند.
يخچال دوقوز پله (9 پله)
موقعيت :خيابان همافر (محله دوقوز پله)
اين يخچال كه در محلهاي به همين نام قرار گرقته است. كه قدمتش به دوره قاجاريه بر ميگردد. در حال حاضر ميراث فرهنگي آ.غ مشغول مرمت كلي اين بناي تاريخي ميباشد كه حدود 80 درصد از عمليات آن رو به اتمام است.
مسجد جامع اروميه
موقعيت :ضلع جنوبي بازار ـ جوار خيابان اقبال
اين اثر تاريخي به جا مانده باشكوه، فراوان در مجاور بازار شهر اروميه قرار دارد متعلق به سده هفتم هـ . ق است. محراب اين مسجد از نظر گچبري يكي از زيباترين آثار هنر معماري دوران مغول ميباشد. (بطول 82/7 و عرض 48/5 متر) موقعيت اين مسجد در بازار طوري قرار دارد كه از 3 طرف به معابر عمومي متصل ميشود. اين بنا قبلاً آتشكده بوده است و پس از رواج دين اسلام در ايران به مسجد تبديل شده است.
مسجد سردار
موقعيت :خيابان امام ( امتداد راسته غلام خان)
مسجد سردار يكي از قديميترين مساجد شهرستان اروميه ميباشد كه داراي آجركاري و ستونهاي قديمي ميباشد و قدمتش به دوره قاجاريه برميگردد. بناي اين مسجد را عظيم السلطنه مشهور به سردار شهيد ساخته است كه در سال 1331 هـ . ق توسط وي ساعت بزرگي به آن نصب كردند و به همين دليل به مسجد (ساعتلو) نيز شهرت دارد.
كليساي ننه مريم
موقعيت :ضلعغربي خيابان خيام جنوبي
كليساي مريم ننه اروميه كه قدمتش به اوايل قرن اول مسيح برميگردد، در داخل شهر اروميه و يكي از كليساهاي قديمي آشوريان ميباشد كه بيشتر مورد توجه اقليتهاي مذهبي است.
كليساي سير
موقعيت :5 كيلومتري جنوب اروميه
اين كليسا كه در روستاي سير قرار گرفته است، حدود 10 خانوار ارمني زندگي ميكنند. كليسا به دو بخش تقسيم ميشود. داراي حياط است. ارامنه روزهاي جمعه اقدام به مراسم مذهبي و … ميكنند. و همچنين نذر قربانيهاي خود را از اطراف و شهرستان به اين كليسا ميآورند.
ساختمان قديمي (ساختمان ستاد لشكر)
موقعيت :اروميه ميدان ايالت (انقلاب)
اين ساختمان كه قدمتش به دوره قاجاريه برميگردد يكي از ساختمانهاي قديمي زيبا محسوب ميشود كه به عنوان ساختمان شهرباني و ستاد لشكر شناخته شده است
Az Yaşa Azad Yaşa Insan Yaşa ديل وطن "آنا" كلمه سيله معنايا دولار "آنا"وطنيميز "آنا" ديليميز. دوغروسو آناسيز ياشاماق اولار ياشاماق چتين دير ديلسيز وطنسيز. ائلدار موغانلي*
|
ازجمله ملتهائي كه از كوروش به بدي ياد ميكنند سكاها مي باشند كه يكي از اقوام تركان قديم بوده و در تحت حاكميت كوروش قرار نگرفته اند . متن زير از رقيه بهزادي در كتاب قومهاي كهن آسياي ميانه دربرگيرندة نكات و حقايق تاريخي است ، كه ملكه سكاها بنام تومروس فائيم بعنوان نامه به كوروش فرستاده است : اي پادشاه ، به تو نصيحت مي كنم كه دست از اين كار برداري ، زيرا معلوم نيست كه به نتيجة مطلوب دست يابي ، به فرمانروائي بر قوم خود خرسند باش و بگذار بر سرزمين خود سلطنت كنم . افسوس كه به سخنم گوش فرا نخواهي داد ، زيرا آنچه كه كمتر به & هفته نامۀ فارسهاي مقيم كانادا كه در صفحه 30-31 شماره 625خود در مقاله اي تحت عنوان " قتل كوروش كبير پس از 29 سال فرمانروايي" كشته شدن كوروش را بدست فرمانرواي آذربايجاني اعتراف كرده است اين در حاليست كه بعضي از دروغ پردازان تاريخ ايران در بعضي از سايتها و نوشته هاي خود نوشته اي را از كوروش ياد ميكنند (كوروش بزرگ: فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و موميايي به خاك بسپارند تا اجزاء بدنم ذرات خاك ايران را تشكيل دهد) حال با توجه به مقاله نوشته شده ميتوانيد به واقعيت و دروغ پردازي پان فارسها پي ببريد كوروش پس از فتح بابل ، بر آن شد با توسل به نيروي نظامي اش كه فوق العاده نيرومند بود و تاكنون شكستي را تجربه نكرده بود، ماساژت را نيز مغلوب كند. ماساژت ها در شمال شرق و غرب ايران(آذربايجان) در كرانه رود آراكس(آراز) در همسايگي قوم ايسه دونر زندگي مي كردند. مساژت ها(آذربايجانيها) بسيار ماجراجو بودند. كوروش به دلائل متعدد به سرزمين ماساژات ها لشكر كشي كرد او انگيزه هاي گوناگوني براي سركوب اين قوم داشته است . يكي پيشينه او بود.او باور داشت كه بيش از يك انسان است . و بيش از همه شانس با او بوده است و در همه جنگ ها با موفقيت به اهداف خود دست يافته است . گفتي است كه كوروش عليه هر مللتي اراده به لشكر كشي مي كرد ، انصراف او چنين تصميمي ناممكن بود و كسي نمي توانست او را از انجام اين تصميم باز دارد . حمله به ماساژت ها(آذربايجان)زماني صورت گرفت كه فرمانرواي ماساژتها (آذربايجانيها) فوت كرده بود و همسر او كه زني به نام مومي ريس تومروس بود بر آنها حكومت مي كرد به روايت هرودوت "كوروش فرستاده اي را نزد اين زن فرستاد و از او خواستگاري كرده ، تومروس گمان مي كرد كه كوروش از او خواستگاري نگرده است ، بلكه مي خواهد سرزمين آذربايجان را تصاحب كند و بر اين اساس به كوروش پاسخ منفي داد. وقتي درخواست كوروش توسط تومروس پذيرفته نشد ، عليه ماساژت ها لشكر كشي كرد.تومروس براي كوروش پيغام فرستاد كه به سرزمين خود باز گردد و فكر حمله به سرزمين آنها رااز سر خود بيرون كند . كوروش پس از مذاكره با صاحب منصبان به اين نتيچه رسيد كه در سرزمين ماساژت ها يعني سرزمين تومروس با آنان روبه رو شود. در جنگي كه صورت گرفت پسر تومروس اسير شد و تومرس از كوروش درخواست كرد كه پسرش را آزاد كند و به محض اينكه كوروش او را آزاد كرد ، پسرش خود كشي كرد.و تومرس از آن همه نيروهاي جنگجوي آذربايجاني راگرد آورد و به مقابله با كوروش فرستاد.مانند اين كشتار تاكنون در ميان بربرها(غيريوناني)سابقه نداشته است . جريان اين كشتار به اين صورت بود كه نخست طرفين از دور با كمان به سوي يكديگر به نبرد پرداختند و كاملا به يكديگر نزديك شدند.با اين كه طرفين زمان درازي با يكديگر جنگيدند، هيچ كدام از طرفين فرار اختيار نكردند،در پايان اين جنگ ماساژت(آذربايجاني)ها پيروز شدند. بخش عظيمي از سپاه پارسيان نابود شدند ودر حين اين جنگ كوروش نيز كشته شد؛ پس از آن كه بيست و نه سال پادشاه بود. تومروس مشكي را پر ازخون انسان ها جمع كرد و از ميان اجساد كشته شدگان پارسي،جسد كوروش را يافت و سر اورا در اين مشك فرو برد و با لحني سرزنش آميز چنين گفت:تو پسر مرا از من گرفتي ، من كه هنوز زنده ام و بر تو پيروز شدم .من دستور دادم كه تو را با خون سيراب كنند .
|
فاجعه خوجالي
دستههاي مسلح ارمني در بامداد 26 فوريه سال 1922 با مشاركت مستقيم لشكر 366 شوروي سابق كه در آن برهه در شهر خانكندي قرهباغ كوهستاني مستقر بود، به شهر خوجالي كه حدود هفت هزار نفر آذربايجاني در آن سكونت داشتند، حمله كردند. جنايت پيشگان سركش ارمني با كمك هواداران مزدور خارجي خود، در همين شب شهر خوجالي را با خاك يكسان كردند. با پشتيباني بخش وسيعي از وسايط سنگين نظامي متعلق به لشكر 366، شهر كاملا نابود شده و به آتش كشيده شد. اهالي غير نظامي و غيرمسلح هدف قتلعام وحشيانه واقع شدند، كودكان، زنان، افراد سالمند و بيمار با سفاكي غيرقابل تصوري به قتل رسيدند. ارمنيها در آخرين سالهاي قرن بيستم، جنايت تاريخي ديگري – نسلكشي خوجالي – را پديد آوردند.
در نتيجه نسلكشي خوجالي 613 نفر كشته شده و 1275 نفر از اهالي به اسارت برده شدند. از سرنوشت 150 نفر از اين اسرا ، هنوز نيز اطلاعي در دست نيست. در نتيجه اين فاجعه بيش از 1000 نفر از اهالي غير نظامي با اصابت گلوله مستقيم، با درجات مختلف بدني معلول شدند. 106 نفر از كشتهشدگان، زنان، 83 نفر كودك خردسال و 70 نفر پير كهنسال بودند. 76 نفر از معلولين را پسران ودختران نابالغ تشكيل ميدهند.
در
نتيجه اين جنايت نظامي – سياسي ، 6 خانواده كاملا نابود شده، 25 كودك هر
دو والدين، 130 كودك نيز يكي از والدين خود را از دست دادند. 56 نفر از
كشتهشدگان با درندهخويي و بيرحمي وحشيانهاي به قتل رسيدند. آنان زنده
زنده در آتش سوزانده شده، سرهايشان بريده شده، پوست بدنشان كنده، چشمان
كودكان خردسال از حدقه بيرون آورده شده و شكم زنان حامله با سرنيزه پاره
پاره شده بود.
اعمال ارامنه و هواداران خارجيشان در ارتكاب فاجعه
خوجالي، ضمن آنكه نمونهاي آشكار از نقض وقيحانه حقوق بشر و بياعتنايي
بيشرمانه به قوانين حقوق بينالمللي به شمار ميآيد، با كنوانسيون ژنو،
منشور جهاني حقوقبشر، معاهدات مختلف بينالمللي درباره حقوق مدني،
سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، منشور جهاني حقوق كودكان، منشور
جهاني درباره حفاظت از زنان و كودكان در هنگام وضعيت فوقالعاده و مناقشات و
ديگر قوانين حقوقي بينالمللي ضديت آشكار دارد.
|